قدس سرزمین ادیان و جنگ ها

قدس سرزمین ادیان و جنگ ها

(1)

جورج بار و بنه سفر خود را آماده کرد، می خواست زود از این کار فارغ شود؛ تا شب وقت بیشتری را صرف بودن با همسر و فرزندانش بکند، از هنگامی که از هند برگشته بود کارهای فراوان، وقتی برای بودن با خانواده نگذاشته بود،کارهایی چون نشست های طولانی با کاخ و بازنگری قراردادها و بررسی جزئیات آنها به غیر از آنچه بر خود از مطالعه درباره یهودیت لازم گردانده بود؛ تا سفر به سرزمین جنگ ها و حماسه ها او را در یافتن پرسش های اساسی و بزرگ یاری دهد و از کارهای مهم نیز کوتاهی نکند.

عزیزم کاترینا.. آیا چیری از تل ابیب می خواهی؟

می خواهم به دیدن

کلیسای قیامت و کلیسای سیده مریم بروی و در آنجا نماز بگذاری.

پیرامون کلیسای قیامت خیلی مطالعه کرده ام، این کلیسا را هلن مادر امپراطور کنستنتاین در سال 335 م بالای جلجتا ساخته است همان مکانی که گفته می شود چوب اعدام و به صلیب کشیدن مسیح در آنجا یافت شده این ساختمان تا 270 سال پابرجا بود، آنگاه ایرانیان هنگام اشغال قدس آن را سوزاندند و سپس رئیس دیر عبیدین مودسطی در سال 617 م آن را تجدید بنا کرد, این کلیسا بعد از آن بارها مرمت شد به ویژه در سال 1048م. زمانی که صلیبی ها در سال 1066 م قدس را اشغال کردند معابد پراکنده را در یک کلیسا که همین کلیسای کنونی است جمع کردند. و با وجود آن که در نزد ما پروتستانها، مقدس نیست اما به آن جا می روم و به خاطر تو در آن نماز خواهم گذارد و تلاش می کنم تا در کلیسای سیده مریم نیز نماز بگذارم، چیز دیگری هم می خواهی؟

متشکرم، مشخص است که در باره قدس خوب مطالعه کرده ی!

نه خیلی زیاد، هنوز دارم مطالعه می کنم.

قدس مهمترین اماکن مسیحیت است و نه یهودیت، مسیح در آن مصلوب شد، بسیاری از کلیساهای تاریخی در آنجا قرار دارند.

با وجود این که مدت اقامت من در اسرائیل کوتاه است اما تلاش می کنم تا این آثار مسیحی را ببینم و با مسیحیان دیداری داشته باشم.

آه.. چقدر دوست دارم خودم این آثار را زیارت کنم و در آنجا برای خدا نماز بگزارم.

چرا با من نمی آیی؟

الان نمی توانم؛ کارهای زیادی در محل کار و در کلیسا هست که انجامشان مشروط به بودن من است، شاید در آینده، بعد از این که وضع ظالمانه ای که وجود دارد پایان یافت.

ظالمانه؟!

یهودیان به جهت اثبات ادعاهایشان در باره آثار یهودی به کلیسا ها و مسیحیان در قدس توهین کرده اند.

قدس تاریخ هیجان انگیزی دارد، درگیری های فراوانی میان ادیان آسمانی در آن روی داده است، راستی می دانی که می گویند قدس دو بار در معرض نابودی قرار گرفته است و 23 بار محاصره شده است و 52 بار مورد حمله واقع شده است و 44 بار فتح شده است و هنوز ادیان آسمانی در آن انتظار حماسه ها و نبردهای بزرگی را دارند، واقعا که آن جا سرزمین حماسه ها و نبردها است، اما از حرف تو تعجب می کنم..بریتانیا بود که فلسطین را به یهود تحویل داد! ظلم کجا بود؟

متاسفانه درست می گویید، اما آن چه منظور شماست - وعده بالفور_ دلایل سیاسی و درگیری های فراوان و شدید باعث آن شدند.

چطور؟ چه دلایلی برای این کار وجود داشت؟

از جمله این دلایل: وارد شدن بریتانیا در جنگ جهانی اول (1914م-1918م) و نیاز شدید آن به کمک و یاری یهود از جهت سیاسی و علمی در خلال جنگ و در عین حال جنبش صهیونیسم دنبال کشوری می گشت تا او را برای برپاکردن پروژه وطن قومی یهود در سرزمین فلسطین یاری دهد.

پس فقط یک تبادل مصالح بود؟!

نه، در اروپا دلایل دیگری نیز وجود داشت، مانند گرایش به اخراج یهود از اروپا؛ زیرا قسمت زیادی از یهودیان نتوانسته بودند با مردم مجاور در محل سکونت خود در آمیزند و مانند جسمی جداگانه از دولت عمل می کردند و اسباب و اهداف دیگری نیز وجود داشت، ایجاد نیرویی متفاوت در فلسطین از جمله این اهداف بود، زیرا فلسطین پل ارتباطی میان مصر، افریقا و میان عرب ها و مسلمانان در آسیا است و توازن قوا در منطقه از دیگر اهداف بود، سیطره یهود بر مناصب حساس در دولت عثمانی خطری برای اروپا محسوب می شد و بریتانیا می خواست میراث بر این دولت باشد.

علیه بریتانیا جبهه گرفته اید!

هرگز، من علیه سیاستی جبهه گرفته ام که به دین نمی اندیشد، آیا بهتر نبود ابتدا قدس را اشغال می کردند و سپس آن را پایتخت مسیحیت قرار می دادند؟

پس مقصود نوعی دیگر از اشغال مسیحی بجای یهودی است!! اما من با تو مخالفم و فکر می کنم قسمتی از وعده بالفور دینی است.

به نظرت دلیل دینی آن چیست؟

تاویلات اشتباه از تعالیم مسیحیت باعث شد تا جنبش صهیونیسم در داخل کلیسای مسیحیت به شدت گسترش یابد و کارهای نژاد پرستانه و جرایم جنگی را به نام دین توجیه کند.

ببخشید این مشکل نزد پروتستان ها وجود ندارد.

درست است نزد ما پروتستان ها بسیار بیشتر است، گروههایی بین ما وجود دارد و بر این باورند که قیام دولت اسرائیل در سال 1948م ضرورتی حتمی بود تا پیشگویی کتاب مقدس عهد عتیق و جدید محقق شود و مقدمه بازگشت دو بار دیگر مسیح به زمین به عنوان پادشاهی پیروز مهیا شود.صهیونیست های مسیحی بر این باورند که وظیفه کلی آنها دفاع از ملت یهود و دفاع از دولت عبری -به شکل ویژه -است و لبخندی زد و گفت: و لذا در حقیقت تو از پروتستانیزم انتقاد می کنی و نه از بریتانیا، بطور عموم اسرائیل الان یک واقعیت است.

اما کلیساها و مناطق مقدس و کشیشهای ما نباید در آزار و اذیت باشند.

ستم در هر حال و شکلش بد است، فرقی نمی کند یهودی باشد یا مسیحی، این نخستین بار نیست که مسیحیان از طرف یهودیان مورد آزار و شکنجه قرار می گیرند، این طور نیست؟!

بله، آغاز آن رفتارشان با عیسی علیه السلام بود که جان خود را فدای بشریت نمود و یهود او را کشت و سپس پیراوانش را تحت فشار قرار دادند و برادران ما را درقدس آزار و شکنجه نمودند.

هه هه، مثل اینکه من پیش از رسیدنم به قدس، به درگیری ها و نبرد ادیان وارد شدم، بیا بخوابیم قبل از اینکه برای خوابیدن خیلی دیر بشود، باید بعد از نیمه شب به فرودگاه بروم.

(2)

جورج ساعت هشت و نیم صبح روز پنج شنبه به تل ابیب رسید.. بنیامین به استقبال او آمده بود، در چشمانش جهش برقی را می دید که بر هوش و زیرکی او دلالت می کرد..

خوش آمدید..به سرزمین مقدس اورشلیم خوش آمدید.

سلام، چقدر از رسیدن به این شهر مقدس خوشحال هستم.

کاخ به من خبر داد که سفر تو کوتاه و فقط به مدت چهار روز است.

بله، سفرهای پی در پی را دوست ندارم، پیش از این سفر، هند بوده ام. اما کاخ اصرار کرد در نتیجه مرا به زیارت این شهر مقدس مفتخر نمود.

همه چیز را مرتب کرده ام و در خلال دو روز قرارداد امضاء خواهد شد؛ نیازی نیست این موضوع شما را زیاد مشغول کند، حضور شما فقط به این جهت است که قرارداد به شکلی طبیعی بسته شود.

این بسیار خوب است.

به هتل برویم یا به شرکت؟

به هتل؛ تا کیف خود را بگذارم، سپس مستقیما به شرکت می رویم.

بسیار خوب، پس فردا شنبه است و لیفی شنبه کار نمی کند، شاید نیاز باشد امروز و فردا با او گفتگو کنی، لیفی زنی متدین و ماهر است و برایش بسیار مهم است تا برنامه حفاظتی مورد ارایه شما قویتر از آن باشد که تروریست ها بتوانند در آن نفوذ کنند.

برنامه حفاظتی که ما تقدیم کرده ایم بسیار قوی است، از این جهت جای نگرانی نیست.

پیش لیفی بر این نکته و همچنین بر میل و اشتیاقت برای حمایت از امنیت اسرائیل تاکید کن، این برای او بسیار مهم است، شاید تعجب کنی که گفتگو با او به مباحث عقیدتی و فلسفی و غیر مرتبط به تکنولوژی کشیده شود.

عقیدتی و فلسفی؟!

بله، این قسمتی از طبیعت ناجور اوست، اگر در تعامل با او دچار مشکل شدی مرا خبر کن و لبخندی زد و گفت: او با وجود یکدندگی خواسته مرا رد نمی کند.

بسیار خوب.

به هتل رسیدند و جورج وسایل و کیف خود را آنجا گذاشت و بدون درنگ پیش بنیامین بازگشت و با هم به طرف شرکت رفتند.. ساختمان شرکت بزرگ و چشمگیر نبود، ساختمانی متوسط و مملو از کارمند بود و حراست شدیدی از در ورودی آن صورت می گرفت.
به دفتر بنیامین رفتند، به محض رسیدن با لیفی تماس گرفت و از او خواست تا بیاید..

الان است که مشکل فرا برسد.

مشکل! چرا؟

تعصب دینی او سبب شده تا از زندگی درک مناسبی نداشته باشد، همانگونه که عاشق جروبحث و مجادله است و از آن خسته نمی شود، اما در آخر با مقداری تندی نرم می شود.

بعد از دقایقی چند، دختری زیبا با لباسی شایسته وبا وقار آمد، اما این لباس زیبایی گیرای او را پنهان نمی ساخت، بنیامین او را به جورج معرفی کرد:

ایشان لیفی مدیر قسمت فن آوری در شرکت ما است.. و به جورج اشاره کرد: و این جورج مسئول قسمت نرم افزار در شرکت پیشرفته الکترونیک در بریتانیا است.

خوش آمدی، از حضور شما متشکرم من پرسش های زیادی پیرامون مسائل فنی و فن آوری دارم.

از پاسخ دادن به شما خوشحال خواهم شد.

اگر می خواهید می توانید در اتاق گردهمایی نشستتان را برگزار کنید.

بسیار خوب، آقای جورج بفرمایید.

جورج و لیفی به اتاق گردهمایی رفتند، اتاقی کوچک اما مرتب و فاخر بود..

بفرما.

متشکرم، مثل اینکه شما از برنامه حفاظتی که شرکت ما ارایه داده است، راضی نیستید؟

نه، منظور این نیست، من فقط می خواهم مطمئن شوم، امنیت و حفاظت از مردم یهود مهمترین قسمت شغلی من است.

برنامه حفاظتی ما از قوی ترین برنامه های حفاظتی است، اما من فکر می کنم شما دچار توهم ترس شده اید و این باعث می شود در مسائل امنیی و حفاظتی سخت گیری کنید.

منظورت چیست؟

این همه حفاظت از یک محله وساختمان را در طول عمر خود ندیده ام!

ما ملتی تحت آزار در طول تاریخ بوده ایم و وظیفه من حفاظت از این ملت در حد توان است.

بسیار خوب و وظیفه من کمک به شما در امور مربوط به فن آوری است.

ما را کمک می کنی! چرا به ما کمک می کنی؟

متوجه نمی شوم! با برنامه حفاظتی بی نظیر که قرارداد آن را امضاء خواهیم کرد به شما کمک می کنم.

ببخشید پوزش می خواهم، ما یهودیان عادت کرده ایم و فکر می کنیم همه مردم علیه ما هستند.

من مسیحی و از بریتانیا و پروتستان مذهب هستم، آیا آن کسی که این سرزمین را به شما داد بالفور بریتانیایی مسیحی پروتستان نبود؟

این سرزمین و کشور ماست و هیچ کس آن را به ما نداده است و لازم است تا خودمان از خود محافظت کنیم.

مثل اینکه تو جروبحث را خیلی دوست داری، آیا صراحت را هم دوست داری؟

عاشق جروبحث و صراحت کلام هستم خیلی آن را دوست دارم.

اگر همانطور که می گویی صراحت را دوست داری، پس بگو اهل کجا هستی؟ تو باید اروپایی باشی؟!

من اسرائیلی هستم.

آیا پدر و مادرت در اسرائیل متولد شده اند؟

پدر و مادرم اتریشی هستند و در سال 1970 به اینجا آمده اند و من اینجا در اسرائیل متولد شده ام، پس من اسرائیلی هستم اگرچه ملیت اتریشی داشته باشم.

پس تو اتریشی هستی و می خواهی اسرائیل را حفاظت کنی و من یک بریتانیایی هستم که برنامه حفاظتی به شما ارایه داده ام.

اما من یهودی هستم و توهم پروتستان هستی!

آیا پدر تو یهودی بود؟

نه، فردی مسیحی و بی دین بود، اما یهودیت از طرف مادرم به من رسیده است و نه از طرف پدرم.

به صراحت بگویم که من برای دو هدف به قدس آمده ام: نخست امضاء قرارداد و دوم می خواهم یهودیت را بشناسم؛ شاید خواستم یهودی بشوم، آیا از نظر شما مانعی نیست تا با دقت و ژرف اندیشی بیشتر در باره دین سخن بگوییم؟

با تمام میل، اما تو نمی توانی یهودی بشوی مگر اینکه مادرت یهودی باشد.

چطور؟

ما ملتی برگزیده هستیم، از جانب پروردگار برگزیده شده ایم نژاد و باورهای ما برگزیده او هستند.

پس شما به سوی دینتان دعوت نمی دهید؟

هرگز، ما دیگران را فرا می خوانیم تا به این ملت برگزیده خدمت کنند.

یعنی فقط خدمتکار شما باشد.

و هیچ خدمتی بدون بها نیست.

در برابر امضای قرارداد حفاظتی، شما به ما مبلغ مورد اتفاق را می دهید، این خدمت نیست! این خرید و فروش است.

اگر مدیر شرکت شما یهودی نمی بود شرکت شما برای فروش برنامه حفاظتی انتخاب نمی شد.

اما کاخ یک لائیک است!

او همیشه یهودی و از ملت برگزیده باقی می ماند.. مثل اینکه تو آدم متدینی هستی!

در این هنگام آبدارچی در زد، لیفی از جورج پرسید چه میل داری تا از شما پذیرایی کنیم..

آب و قهوه..نظرت چیست موضوع را، از اول شروع کنیم؟

بفرمایید، نسبت به دیانت مادر در ادیان آسمانی توجه بسیار داری.

منظورت از دیانت مادر در ادیان آسمانی یهودیت است و اینکه به موسی علیه السلام یهودیان و مسیحیان و مسلمانان ایمان دارند.

بله و هر کس بعد از او آمده است مورد اختلاف است، یهود به عیسی و مسیحیان به محمد ایمان ندارند.

می توان گفت که مسلمانان به تمامی پیامبران ایمان دارند و یهود جز به پیامبرشان به کس دیگری ایمان ندارند.. از این موضوع بگذاریم، می خواهم قدیمی ترین دین آسمانی موجود را به وضوح برای من تعریف کنی، ممکن است به من کمک کنی؟

مثل اینکه دانشمند دین شناسی هستی و نه دانشمند برنامه نویسی! بفرمایید.

جورج خواست او را به چالش بطلبد و گام به گام او را به این سمت بکشاند، تا هر چه را درباره یهودیت می داند از او کشف کند او معلومات عمومی آراسته و مزین نمی خواست، حقیقت را می خواست..

نظر یهود در باره رب و پروردگار چیست؟ او را چگونه وصف می کنند و به چه چیز می شناسند؟

متوجه نمی شوم چه می خواهی؟رب همان خالق و رازق است.

من درباره صفات خدا در نزد شما مطالعات زیادی کرده ام که سبب ایجاد اشکالاتی برای من شده است؛ مثلا در عهد عتیق خواندم:” پروردگار خطاب به سموئیل گفت:از اینکه طالوت را پادشاه کردم پشیمانم”و در سفر خروج خواندم:” پس آه و ناله آنها را شنید و خداوند پیمانش با آدم، اسحاق و یعقوب را یاد آورد”و در سفر عدد این کلام خدا را خواندم:” هم اکنون برو و عمالیق را بکوب و تمام مالش را حرام کن و از آنها دست نکش بلکه همه مردان، زنان، بچه ها، شیر خوارگان، گاو، گوسفند، شتر و خران را بکش” و چیزهای بسیار دیگری، من می پرسم: آیا خداوند پشیمان می شود و از یادش می رود وسپس به یادش می آید و به کشتن و نه بخشیدن دستور می دهد؟ این چه خدایی است؟

مثل اینکه خیلی اهل مطالعه هستی، اما گزینشی مطالعه کرده ایی، آنچه را که ذکر کردی درست است و جز این هم، چیزهای زیادی وجود دارد، اما آیا این موارد و اشکالات خاص یهود است؟ در نزد شما چند برابر این اشکالات وجود دارد.

هه هه، درست می گویی مانند این، پیش ما فراوان است اما چون من می خواهم یهودی بشوم، نظرت چیست که بحث در باره عقائد یهود را بعدا تکمیل کنیم، دوست داشتم امروز و فردا قرارداد را تکمیل می کردیم، پس فردا شنبه است و شما آن روز کار نمی کنید.

درست است؛ روز شنبه روز استراحت و عبادت است و در وصیت های دهگانه به حفظ این روز از هر گونه کار دستور داده شده است، این روزی است که خداوند از آفرینش آسمانها و زمین فارغ شد و در آن به استراحت پرداخت.

استراحت کرد؟!

بله استراحت کرد، مثل اینکه تو نسبت به استفاده برخی از کلمات در مورد خدا حساسیت داری، مشکل تو این است.

شاید، مهم آن است که ما در خلال این دو روز که قرارداد را امضاء می کنیم جروبحث خودمان را به اتمام برسانیم، من الان احساس خستگی می کنم چرا که مستقیما از فرودگاه به شرکت آمدم.

الان می توانی بروی و استراحت کنی، اگر تمایل داشته باشی می توانیم بعد ظهر بحث را تکمیل کنیم.

آیا برای شما سخت است تا بحث را بعد از ساعت چهار و نیم در هتل تکمیل کنیم؟

ابدا..ساعت چهار و نیم به هتل شما می آیم.

و ناهار را با هم می خوریم، شاید آنجا آرامش بیشتری داشته باشید و آرامتر رفتار کنید.

متوجه نمی شوم چی می گویی؟! امروز رفتارت هجومی بود، از شما عذر می خواهم اگر اشتباهی مرتکب شده ام.

من عذر می خواهم اگر رفتارم هجومی بوده است، کسی به زیبایی تو نباید هجومی عمل کند یا دلخور شود.

لطف شماست، اما حمله پیشین تو برای من بهتر از اظهار علاقه کنونی است.. و سپس خندید و گفت: من فقط برای خدا زندگی می کنم.

پیش از اینکه بروم دوست دارم سلامی به بنیامین عرض کنم.

بفرما.

با هم به دفتر بنیامین رفتند و او در باره نشستشان پرسید..

گفتگوهای مفید و پراکنده ای بود.

به من اجازه می دهید تا به سر کارم باز گردم؟

بفرمایید لیفی، اما جورج مهمان ماست و باید احترام او را حفظ کنیم.

بسیار خوب، به امید دیدار.

با هم توافق کردیم تا برای استراحت به هتل بروم و لیفی برای تکمیل بحث به آنجا می آید.. فهمیدم که چرا برای امضای قرارداد به دو روز زمان نیاز داریم او مناقشه و بحث های پراکنده را دوست دارد.

فکر تکمیل بحث در هتل نظر خوبی است، این باعث می شود تا حالت رسمی مقداری از بین برود.

بله، اما لیفی خیلی سخت گیر به نظر می رسد!

با وجود سخت گیر بودن خوش قلب و زیباست، به او خواهم گفت تا مقداری از خود رایی و خشک بودن خود را پیش از آمدن نزد شما، تغییر بدهد.

اشکالی ندارد، از شما کسب اجازه می کنم، کمی خسته هستم.

بفرمایید راننده هتل، شما را می رساند.

(3)

جورج ساعت یک و نیم به هتل رسید، به اتاقش رفت و بر تخت دراز کشید و به سرعت خواب او را در ربود و تا ساعت چهار و ربع بیدار نشد.. به سرعت صورت خود را شست و لباسهایش را عوض کرد، در این هنگام تلفن اتاق به صدا در آمد.. مسئول پذیرش هتل بود که به او خبر داد زنی به اسم لیفی منتظر اوست.
جورج به سرعت پایین آمد و لیفی را با موهای بور و لباس های غیر رسمی که وقار زیادی در آن دیده نمی شد، دید. لباسی که برای جلسات شب نشینی مناسب تر می نمود.. جورج با او دست داد و لیفی با خوشحالی تبسم کرد بطوری که زیبایی گیرایش آشکار شد.

زیباتر از صبح جلوه می کنید!

از سلیقه شما متشکرم.

بفرمایید، به غذاخوری برویم و در حال غذا خوردن بحثمان را تکمیل کنیم.

میزی جدا و تنها در هتل انتخاب کرد و رودرو هم نشستند.. جورج پیشخدمت را صدا زد و سفارش خود را ارایه دادند.

نظرت چیست تا در هنگام غذا خوردن در باره موضوعات کاری صحبت نکنیم؟

هر طور دوست داری.

تو خیلی زیبا هستی آیا ازدواج کرده ای؟

نه، هنوز نه، فکر می کردم با کاخ تفاوت داری.

چطور؟

تو به دین و تورات و انجیل توجه و اهتمام داری همانگونه که کاخ به پول و زنان اهتمام دارد.

درست است، اما در چه چیزی شبیه هم هستیم؟

فکر می کردم که تو زیاد پول را دوست نداری؟! و زیبایی ذهن تو را به خود مشغول نمی کند.

کیست که به پول و زیبایی اهمیت ندهد؟! اما من متوجه نمی شوم منظور تو چیست!

بعد از رفتن تو بنیامین به من گفت که نشست در هتل خواهد بود.

منظورت چیست؟

تو مانند کاخ لذت طلبی.. و فقط لذت را دوست داری

بیشتر توضیح بده

زیاد غیبت نکن، من آماده هستم.

جورج خود را به نفهمی زد و وانمود کرد که متوجه هدف او نشده است..

من هم آماده هستم تا بحث را تکمیل کنیم، اما بعد از اینکه غذا تمام شد.

بسیار خوب، اما آیا جروبحث داغ را دوست داری؟

هر طور شما دوست داری.

من دوست ندارم هیچ خواسته ای از بنیامین را رد کنم، به همین خاطر اختیار به دست شماست.

بنیامین چه ربطی به جروبحث ما دارد؟!

بگذار بگویم.. همه شما مردان، جز جنس مخالف چیزی دیگری برایتان اهمیت ندارد.

مثل اینکه من در باره چیزی دیگر سخن می گویم و شما در باره چیزی دیگر سخن می گویید!

جورج داشت بیشتر متوجه می شد و میان سخنان لیفی، کاخ و بنیامین ارتباط برقرار می کرد و وقتی از غذاخوری بیرون آمدند جورج به سمت باغ بیرونی رفت و به لیفی گفت:

من پیشنهاد می کنم تا در باغ هتل بنشینیم اگر شما آن را مناسب می بینید؟

در باغ!! هر طور مایلی!!

مثل اینکه مکان خوش و راحتی است و برای سخنان صریح مناسب است.

بله، جای خوبی است، اما باز است و جلوی نگاه مردم است، چه می خواهی؟

می خواهم بحث کنیم.

مرا به بازی گرفته ای؟ به تو گفتم که بنیامین با من صحبت کرده است و من آماده هستم.

من هم آماده هستم تا بحث را آغاز کنیم و ادامه داد: بنیامین دچار سوء تفاهم شده است، من کاخ نیستم.

آنچه من از بنیامین فهمیدم این بود که شما مثل هم هستید؛ به همین دلیل، همانطور که می بینی خود را آماده کرده ام.

آیا تو نگفتی که معاشقه را دوست نداری وزندگیت فقط برای خداست!

من..من خود را برای خدمت به خدا وقف کرده ام.

خدمت خدا!! چگونه؟

مهمترین عبادت خدا: این است که به دولت اسرائیل خدمت کنی وبه ملت برگزیده خدا خدمت کنی.

و تو - البته ببخشید- کم ارزش و بی بها هستی؟ هیچ ارزشی نداری تا دست کم، در وجود خودت آزاد باشی!

با توجه به اینکه تو حمله را آغاز کردی پس من به صراحت به تو می گویم: زن در نزد یهود وضع خاصی دارد و با او مانند مرد رفتار نمی شود.. دوست ندارم در این زمینه صحبت کنم، آیا ممکن است موضوع بحث را عوض کنی؟

متوجه نیستم؟! دوست ندارم در حالی صحبت کنیم که تو نسبت به بحث بی میل هستی، اما مگر تو پیش از این نگفتی جروبحث را دوست داری!

من به جروبحث علاقه دارم اما می ترسم شما اشتباه متوجه شوید.. امیدوارم به خوبی متوجه منظور من شده باشید.

بفرمایید.

موضوع رابطه جنسی و زن در یهودیت نیاز به تفصیل دارد، برای مثال اصل در نزد ما رابطه جنسی طبیعی است که به هدف تولید نسل فقط میان مرد و همسرش صورت می پذیرد، اما متاسفانه با زن مانند بچه ها یا دیوانگان و یا حیوانات رفتار می شود، او فقط برای تفریح و لذت است، در تلمود آمده است:»زن کیفی پر از مدفوع است».. و سپس با خشم رو به او کرد و گفت: آیا این آن چیزی است که می خواهی؟! آیا فقط می خواهی آن چه را داری در این کیف خالی کنی؟!

از اینکه اسباب زحمت شما شدم پوزش می خواهم، به نظر من این اوج تبعیض و ستم است، می خواهم به راحتی بحث را تکمیل کنم، چه چیزی تو را مجبور می کند که این چنین باشی؟

بنیامین! و پیروی از او!

متوجه نمی شوم! چه رابطه ای میان آنچه گذشت با اطاعت مطلق تو از بنیامین دارد.

بنیامین شوهر مادرم است.

پدرت است!

نه نه، پدرم در یک انفجار تروریستی توسط یک مسلمان بی ارزش کشته شد.. پس عمویم وارث مادرم شد، در تورات آمده است»واجب است تا برادر شوهر زن بیوه برادر خود را به همسری بگیرد»

عمویت او را به ارث برد! آیا او یک کالا بود تا به ارث برده شود؟!

بله، زن مجبور می شود با برادر شوهر ازدواج کند.

ببخشید قصد ندارم شما را دروغگو به پندارم، اما نمی توانم آنچه را می گویید تصدیق کنم! به گمانم در انتقاد از تورات زیاده رویی می کنید با وجود اینکه ادعا می کنید زنی یهودی و متدین هستید!

آه شاید من آب و تابش را زیاد کردم! دوست ندارم در این باره حرف بگویم، این تو هستی که مرا وا می داری! سپس آهی کشید و به پایین نگاه کرد: با وجود اینکه من مایلم تا چیزی نگویم.

آیا از آنچه درباره زن گفتی در تورات بدتر و سختر هم هست؟!

چشمان زیبای لیفی پر از اشک شد، آهی کشید و گفت:

اما خودت خواستی، متاسفانه بله! در نزد یهود شهادت و گواهی صد زن با یک مرد برابر است! زن وجودی شیطانی دارد و از مرد پست تر است!..و در تورات آمده است:»واجب است مرد از میان دو زن یا دو سگ یا دو خوک عبور نکند، همانگونه که لازم است تا دو مرد اجازه ندهند تا یک زن یا یک سگ یا یک خوک ازمیان آنان عبور کند» من هر روز صبح با تضرع و خاکساری دعا می کنم: “فرخنده هستی ای خدایی که مرا برابر با خواست و مشئیت خودت آفریدی و مرد دعا می کند:”فرخنده هستی ای پروردگار زیرا مرا بت و یا زن و یا نادان نیافریدی.

جورج به چشمان زیبا و آبی لیفی که پر از اشک بودند نگاه می کرد، دلش برای چشمان و قلب او می سوخت احساس می کرد لیفی تحت تاثیر سخنان خود واکنش نشان می دهد...

از شما پوزش می خواهم..آیا ممکن است موضوع بحث را تغییر بدهیم؛ خیلی خسته شدی، از شما معذرت می خواهم، شما را به درد سر انداختم.

این مطلب را از اول به شما عرض کردم.

اما قطعا همه این قضایا برای زن یهودی صدق نمی کند؟

هرگز.. این برای زن یهودی است، اما غیر یهودی وضع دیگری دارد!! امیدوارم عصبانی و دلخور نشویی؛ تلمود که بعد از تورات دومین کتاب در نزد یهودیان است در باره زن چنین می گوید: زنان غیر بنی اسرائیلی چیزی جز حیوان نیستند؛ به همین علت زنا با آنان جرم نیست زیرا آنان از نسل حیوانات هستند.

این دیگر چه تعصبی است! اما من تکرار می کنم که من به آنچه می گویی قانع نیستم، من در باره یهودیت مطالعه کرده ام و تعدادی از اجزای تورات را خوانده ام با وجود این احساس می کنم شما تورات را به همان شکل که می خواهید تفسیر می کنید.

نمی دانم چرا من آنچه را در دل دارم بیرون ریختم و آن را آب و تاب دادم! اما جهت توضیح: ما تورات نمی خوانیم آنگونه که شما انجیل می خوانید.

چطور؟

تورات وحی الهی است،

در حالی که تلمود مجموعه ی شرح و توضیحات تورات است و صحیح نیست تورات را جداگانه از تلمود بفهمیم، اما من دوست ندارم در این زمینه شما را به درد سر بیندازم.

تلمود را چه کسی نوشته است؟

افراد زیادی در طول هزار سال آن را نوشته اند، چرا این سئوال را می کنی؟

زیرا من از وضع زن آشفته شدم و دلم برای زنان سوخت، ببخشید که من به آنچه شما در باره زن گفتید قانع نشدم.

بیشتر آنچه برای شما نقل کردم از تورات بود، آیا می خواهی مطالبی از تلمود را برایتان بیان کنم؟! مجموعه کتابهای تلمود چهل و شیش کتاب هستند، آیا دوست داری چیزی از آن را بشنویی؟

اگر سبب ناراحتی شما نمی شود، بفرمایید.

پس شگفتی ها را گوش کن..در یکی از کتابهای تلمود آمده است: اگر سگ شهر من بر دختری که داشت زمین را تمیز می کرد پرید و عضو مردانه خود را در وارد و با او جماع کرد آن دختر ناپاک نمی شود و او اجازه دارد تا با بلند مرتبه ترین حاخام ازدواج کند! تلمود سن دختر را برای رابطه جنسی سه سال و یک روز معین کرده است و در آن می یابی که دختر در این سن شایستگی دارد تا همسر حاخام باشد، اما سنی که پسر شایستگی جماع پیدا می کند: نویسندگان تلمود آن را نه سال و یک روز معین کرده اند، برخی از حاخام ها گفته اند هشت سال و یک روز و در جایی دیگر تلمود می گوید: اگر مردی با دختری کوچکتر از سه سال و یک روز رابطه جنسی گرفت این یک رابطه جنسی به شمار نمی رود!! و مانند آن است که مرد آلت خود را در چشم دختر کرده باشد!! و اگر پسر بچه ای که کمتر از نه سال و یک روز دارد با زنی بالغ رابطه جنسی گرفت این زنا به حساب نمی آید!! و مانند آن است که آن زن خود را با تکه چوبی شکافته و زخمی کرده باشد!!همانگونه که تلمود رابطه جنسی با حیوانات را زنا نمی شمارد و فاعل را از هر گونه عقاب معاف می دارد! و زنی که با حیوانات جماع و نزدیکی می کند را زناکار نمی داند و سزا داده نمی شود اما حیوان سزا داده می شود! و همچنین رابطه جنسی با آلت شل و وارفته را زنا نمی داند و سزایی را بر آنان مترتب نمی کند!

ببخشید کافی است؛ از این بحث حالت تهوع به من دست داد، اما من یک پرسش صریح و واضح داشتم و باز هم معذرت می خواهم: تو فردی متدین هستی و یا اینکه از این دین متنفر و بی زاری؟! بار دیگر پوزش می خواهم اما من گمان نمی کنم که تمام یهودیان این چنین باشند!

بله.. تمام یهود این سان که من می گویم نیستند؛ افراد لائیک چون دوست تو کاخ هستند که نه تورات برای آنان اهمیتی دارد و نه تلمود و دسته های مختلفی وجود دارد، اما من از خانواده بسیار متدینی هستم و خودم نیز متدین می باشم، نمی دانم پیش از این به تو چه گفتم! شاید من آن را مقداری آب و تاب داده باشم و شاید مرتکب خطا شده باشم و شاید از ضعف و سستی و بی اخلاقی عرضه خود بر تو و احساس حقارت خودم دفاع می کردم.

من قصد تحقیر شما را نداشتم و این طبیعت من نیست، اما بنیامین با فرستادن تو پیش من چه هدفی دارد؟

دقیقا نمی دانم، تمام چیزی که من متوجه شدم آن بود که او مبلغی پیش شما دارد که به او پرداخت نکرده اید و برداشت او آن است که شما آن مبلغ را زمانی پرداخت می کنید که لذت خود را از من برده باشید.

جسم شما زیبا و عالی است و خیلی آرزو دارم که از آن لذت ببرم، اما من ازدواج کرده ام و همسر دارم و ارزش هایم برایم مهم هستند، شاید من بیش از اندازه لازم سخت گیر باشم، پوزش می خواهم از اینکه بنیامین اشتباه متوجه شده است، من به او چنین چیزی نگفته ام و شایسته هم نیست چنین چیزی بگویم.

متاسفانه من مانند یک کالا هستم.. و چشمانش پر از اشک شد نتوانست خود را کنترل کند و زد زیر گریه و گفت: شاید به خاطر تجربه پیشین که با کاخ داشته است این چنین فکری کرده است؟

خواهش می کنم آرام باشید.. رابطه کاخ با آنچه روی داده است چیست؟

هرگاه کاخ می آمد در این رابطه با بنیامین صحبت می کرد و من یک یا دو شب را پیش او می ماندم، کاخ یهودی است؛ پس قرارداد و پول و زنان برای او هستند و باید با نماینده کاخ به مانند کاخ رفتار شود، چقدر احساس حقارت می کنم!

جورج وقتی اشک های لیفی را می دید متوجه مفهوم سخنانش نمی شد، پس سکوت کرد و به زیبایی گیرا و اشکهای سوزان او نگاه کرد، در برابر او احساس ناراحتی کرد و احساس کرد به بدن تر و تازه و با طراوت لیفی اشتیاق دارد، همانگونه که احساس گناه می کرد که زنی چون او را وادار به گفتن این سخنان دردناک کرده است.

لطفا اشکتان را پاک کنید من خیلی متاسفم، دیگر به این موضوع باز نخواهم گشت نظرت در باره نوشیدن یک فنجان قهوه چیست؟

نیاز به عذر خواهی نیست. شما اشتباهی مرتکب نشده اید.

به قهوه خانه مخصوص هتل رفتند، جورج تصمیم گرفته بود تا موضوع را تغییر بدهد و بر میل و رغبت جنسی خود غلبه کند.

علت ترس شما از امضای قرارداد با شرکت ما چیست؟

هیچ ترسی ندارم.

از من خواسته شده بود از بریتانیا بیایم تا به پرسش های شما پاسخ دهم.

هه هه، در حقیقت برای پرداخت مبلغ بنیامین بود، اگر آن را به بنیامین پرداخت کردی قرارداد را امضا شده تلقی کن.

پول پیش من است آن را به شما بدهم یا به بنیامین تحویل بدهم؟

به بنیامین تحویل بده و با اندوه تبسم نمود: تو هم برای بنیامین و کاخ کار می کنی حتی اگر با ارزشهایت در تضاد باشد!

متاسفانه درست می گویید، می بایست با تولیدات بهتر رقابت کنیم نه با دادن رشوه..

پس یهودیت از مسیحیت بدتر نیست!

شاید، با توجه به اینکه شما با من صریح بودی اجازه بده حقیقت را به شما بگویم.

کدام حقیقت؟!

من در مسیر یافتن خوشبختی هستم بعد از اضطراب و پریشانی که به علت عدم توان در پاسخ دادن به پرسش های بزرگ به من دست داد شروع به تحقیق درباره ادیان کردم و الان درباره یهودیت تحقیق می کنم و بعد از آن مسیحیت و سپس اسلام را مورد بررسی قرار می دهم.

خوشبختی کلمه ی زیبا و دلنوازی است، اما می توان گفت که در یهودیت آن خاص مردان است، چقدر آرزو داشتم مرد بودم!

آیا دین داری تو برای رسیدن به سعادت نیست؟

شاید، احتمالا فقط برای سعادت اخروی.

چرا دین خود را تغییر نمی دهی؟

یهودیت از مسیحیت و اسلام بهتر است، قدیمی ترین دین است و ملت آن، ملت برگزیده است، شاید آنچه من برای شما تعریف کردم یک واکنش روانی در برابر احساس تحقیر و توهین بود، ببخشید آیا شما وقتی رشوه می دهید و با ارزش ها و مبادی خودت مخالفت می کنی احساس تحقیر نمی کنی؟!

چرا، بسیاری از مواقع زندگی ما را به ابزاری بدل می کند که مردم با آن بازی می کنند، هه هه، اما نمی بینی که تمام بازیگران این میدان یهودی هستند؟!

هه هه، این طبیعی است ما ملت برگزیده و گزینش یافته هستیم. از من می خواهی تا یهودیت را رها کنم!

با توجه به اینکه زیبایی بار دیگر در چهره ات درخشید و همچنین قرارداد و پیمان نامه و پرس و جو را پایان دادیم، آیا ناراحت نمی شوی اگر بیشتر در باره یهودیت بحث کنیم؟ وارد بحث زن نخواهیم شد من دوست دارم بیشتر

این دین کهن و ریشه دار شما را بشناسم.

تلفن همراه جورج به صدا در آمد، بنیامین بود؛ از لیفی اجازه خواست تا پاسخ بدهد.. بنیامین می خواست از حال و احوال او با لیفی مطمئن شود و اینکه دیدار آن دو چگونه بوده است.

من خوب هستم و لیفی هم خوب است هنوز مشغول جروبحث کارها هستیم.

هه هه، آیا کار را تمام نکرده اید؟

هنوز نه. شاید امروز تمام بشود.

می توانید اگر خواستید، امروز و فردا کارها را در هتل تکمیل کنید، ما در خدمت شما هستیم.

بسیار خوب، من می خواهم اگر ممکن است فردا شما راببینم، من یک چک برای شما دارم تا قرارداد را امضا کنیم.

هرگاه کارت با لیفی تمام شد، من در خدمت شما هستم.

متشکرم برای مرتب کردن وقت با شما تماس خواهم گرفت.

منتظر تماس شما هستم، پیشنهاد می کنم اگر خواستی فردا لیفی شما را به یک گردش در شهر مقدس ببرد.

در این مورد با او هماهنگی خواهم نمود..

شما را با هم تنها می گذارم خداوند شما را فرخنده و مبارک بگرداند.

جورج تماس را پایان بخشید و به دو چشم زیبای لیفی نگاه کرد..

بنیامین می خواهد از وجود چک مطمئن شود.

و مطمئن شود من تمام کارهای خواسته شده را انجام داده ام.

پیشنهاد جالبی مطرح کرد.

گمان نکنم از او پیشنهاد خوبی بیرون بیاید، چه پیشنهاد داد؟

که فردا گردشی در مناطق مقدسه انجام بدهیم.

بسیار خوب.. اما عجیب است، گاهی کسی به شما پیشنهاد خوب می دهد که از او این انتظار را نداری.

الان ساعت شیش است، اگر می خواهی گفتگوی خودمان در باره یهودیت را تکمیل می کنیم، تا فردا صبح گشتی در مناطق مقدس یهودی بزنیم؟

بسیار خوب، گفتگو را تکمیل می کنیم و پیشنهاد می کنم تا گردش به مناطق مقدس پس فردا یعنی روز شنبه باشد و با شرم تبسمی نمود: برای دیدن اماکن مقدس می رویم و اگر تو چیز دیگری می خواهی امروز یا فردا در خدمت شما هستم.

چیز دیگر؛ فهمیدم، تو در زیبایی اغوا کننده هستی، اما من به تو گفتم که من متاهلم و ارزش ها و مبادی ام مرا از کارهای دیگر با تو باز می دارد.

با صراحت خدمت شما عرض کنم که مسیحیان متاهل و متدین از انجام چنین کارهایی کوتاهی نمی کنند.

متاسفانه درست می گویید، اما من این کار را شایسته خود نمی دانم و آن را خیانتی به همسرم تلقی می کنم، همانگونه که این کار را از او نمی پسندم برای خودم هم دوست ندارم.

بدون هیچ گونه تعارف تو واقعا مرد جالبی هستی و من خیلی از شما ممنون و متشکرم.

نگاهشان با هم تلاقی کرد، مدتی با شگفتی به هم خیره شدند و جورج زمانی متوجه خود شد که احساس کرد دست نرم و لطیف لیفی را در دست گرفته است اما به سرعت دست خود را کشید و به خجالت گفت..

از شما متشکرم، فکر نمی کنم نیازی به این تشکر باشد، به هر حال من مناسب می بینم که دیدار ما همانطور که گفتم روز شنبه باشد.

بسیار خوب، بحث و گفتگو را تکمیل کنیم.

دوست دارم بیشتر با تورات و تلمود آشنا شوم.

همانطور که به شما گفتم ما می گوییم که تورات از جانب خداست، در حالی که تلمود شرح و توضیح قوانین تورات است که ابتدا شفاهی نقل شده است و سپس آن را نوشته اند

یعنی تلمود کلام آدمی است!

بله، اما نمی توان تورات را بدون آن فهمید، همانطور که پیش از این گفتم ما مانند مسیحیان نیستیم.

چرا مستقیما به کلام خدا، تورات مراجعه نمی کنید؟

به شما قول دادم تا راستگو باشم، در تورات نیز اشکالات فراوانی وجود دارد، شاید شما نظر آن را در باره زن مشاهده کرده اید.

چگونه کلام خدا می تواند اشکال داشته باشد؟ متوجه نمی شوم!

متاسفانه ما می گوییم که آن از طرف خداست، اما دلایلی وجود دارد که در آن تحریف روی داده است.

دلایلی بر تحریف است؟! نسخه اصلی کجاست؟

اصل تورات گم شده است، الان سه نسخه متفاوت وجود دارد، در برخی نسخه ها جملات اضافه و متناقض وجود دارد این سه نسخه عبارتند از: نسخه یونانی؛ این نسخه ایی است که تا قرن پانزدهم میلادی معتبر بود و در این مدت نسخه عبرانی را تحریف شده می دانستند و تا هنوز کلیسای یونانی و همچنین دیگر کلیساهای مشرق آن را صحیح می دانند، نسخه عبرانی همان نسخه معتبر نزد یهود و پروتستانها است و شامل39 سفر است و اجماع مسیحیان تا قرن پانزدهم میلادی برصحت و درستی نسخه یونانی بود، نسخه عبرانی را یهود در سال 130به هدف ایجاد شک وتردید در نسخه یونانی که نزد مسیحیان آن زمان معتبر بود تحریف کرد این تحریف همچنان که مسیحیان را در نظر داشت یهود سامره را نیز مورد نظر داشت، اما بعد از ظهور مذهب پروتستان در قرن شانزدهم میلادی وضعیت بر عکس شد پروتستانها به صحت و درستی نسخه عبرانی معتقد بودند و نسخه یونانی را تحریف شده می دانستند.

و نسخه آخری نسخه سامری است ؛ سامره یک فرقه یهودی بود که در کوههای نابلس سکونت داشت و این نسخه فقط هفت کتاب، از عهد عتیق را در بر داشت ویهود سامره بیش از این را اضافه و دروغین می داند و در آن جمله ها و پاراگراف هایی است که در دیگر نسخه ها وجود ندارد و برخی از محققین پروتستان آن را کم ارزش تر از نسخه عبرانی می دانند، اگر چه برخی مواقع به آن پناه می برند و آن را بر نسخه عبرانی مقدم می دارند.

تاریخی بسیار عجیب و به همراه تناقضات هیجان انگیز است، اما نشانه های این تحریف بجز در موضوع زن و رابطه جنسی در دیگر موضوعات چیست؟

بسیار زیاد است!! از آن جمله آنچه صبح در باره آن سخن گفتیم از توصیف الله به آنچه شایسته او نیست و نسبت دادن فاحشگی و عیب و نقص به پیغمبران و از آن جمله..

ببخشید سخن شما را قطع می کنم، فاحشگی و نقص و عیب پیامبران؟!

هه هه، می دانی!! این نخستین بار در طول عمرم است که این حرف را می گویم، واقعیت این است من از خودم تعجب می کنم، اما از اینکه این کار را انجام می دهم احساس خوشی به من دست می دهد، آیا این تسلی و آرامش است یا وسوسه شیطانی؟! نمی دانم اما من به این کار شاد و خوشحال هستم، بگذار مثالهایی به شما بدهم: پیامبر خدا نوح علیه السلام در تورات به این وصف شده است که او شراب نوشید و خود را عریان ساخت؛ در آن آمده است:” نوح در آغاز کشاورز بود و درخت انگور کاشت و شراب نوشید و داخل خیمه خود عریان شد” و در باره لوط علیه السلام آمده است او به همراه دو دخترش در غار سکونت گزید، پس دختر بزرگ به دختر کوچک گفت: پدرمان پیر شده است و روی زمین برای ما شخص مناسبی یافت نمی شود تا با او ازدواج کنیم، باید به پدرمان شراب بخورانیم و با او همبستر شویم، و چنین کردند و از او به دو فرزند به نامهای موآب و عمون بار دار شدند” و نمونه هایی از این دست فراوان است و گمان می کنم این دو نمونه کافی باشد.

لیفی من از شما پوزش می خواهم، اما چرا به مسایل جنسی باز می گردی از این مباحث که خارج شدیم؟

چون من با خود عهد کرده ام با تو صادق باشم و تو بودی که این را از من پرسیدی.

دوست دارم به موضوع دیگری بپردازم.

لیفی تبسمی کرد و گونه هایش از شرم قرمز و زیبایی و جمالش دو چندان شد..

هه هه، بفرمایید امیدوارم با پرسش هایت به رابطه جنسی و زن باز نگردی.

درخواست جورج برای دور شدن از بحث در باره مسایل جنسی به خاطر فرار از اصرار چشمانش به نگاه کردن به لیفی بود که او را برای لذت جویی از جمال دختری بالغ و رسیده که در پیش رویش بود، تحریک می کرد؛ نمی خواست گوشش هم این اصرار را تکرار کند تا احساس شیفتگی و میل شدید و نیاز برای سیراب شدن از این زیبایی دلربا و وسوسه گر که رو در روی او نشسته بود افزایش یابد، ترسید مبادا به کاترینا و ارزش ها و اصول خود خیانت کند، ای وای که این زندگی چقدر پست و سخیف و مشکل است، سپس یاد سخن مشهور آدم افتاد که “ سعادت و آسایش در سادگی و روراستی است”، با خود زمزمه کرد: کاش می توانستم با ارزش هایم به سادگی زندگی کنم و تلاش کرد تا موضوع را تغیر دهد..

به من گفتی که اصل شما از اتریش است.

هه هه، نه به تو گفتم من اسرائیلی هستم.

بله، منظورم آن است که پدر و مادرت از اتریش بوده اند، اجازه بده: برابر با آمار بریتانیا نسبت یهود در سال 1948م 38درصد بود و نسبت مسلمانان 58درصد و مسیحیان 8درصد بودند این نسبت بالای یهود به سبب مهاجرت 50000 الی 60000 یهودی در خلال سالهای 1920 تا 1945م بود، پس چطور شما ادعا می کنید که مسلمانان و مسیحیان تروریست هستند در حالی که شما به اینجا آمده اید و سرزمین آنها را اشغال کرده اید؟!

ببخشید.. شما بریتانیایی ها اشغال گر بودید و شما سرزمین و حق ما را به ما باز گرداندید.

چرا بریتانیا حقتان را به شما باز گرداند آنگونه که ادعا می کنید، آیا این فقط یک خدمت مجانی برای شما بوده است؟!

آنچه برای من مهم است این است که این سرزمین از آن ما بود و به ما باز گردانده شد، این پرسش را شما باید پاسخ بدهید و نه من.اگر بریتانیا و اروپا به ما خدمتی کردند همانطور که می دانید بسیاری از ما را نیز کشته اند؟

منظورتان هولوکاست است؟!

ما ملتی هستیم که در طول تاریخ بسیار مورد آزار و شکنجه قرار گرفته ایم و هولوکاست فقط یک حلقه تازه و نو از این آزار غیر اخلاقی است.

روز پیش از آمدن من به اینجا همسرم که کاتولیک است از آزار و شکنجه یهودیان به مسیحیان می گفت، همه ملت های دنیا احساس آزار و شکنجه می کنند!

درست می گویی، حتی مسلمانان وحشی که پدر مرا کشتند می گویند آنها تحت آزار و شکنجه هستند، اما تاریخ و واقعیتها حقیقت را به تو می گویند.

گفتی که جروبحث و مناقشه را دوست داری و از سخن صریح ناراحت نمی شوی و به مشقت نمی افتی، آیا نمی بینی که مسلمانان در رنج و آزار هستند، سرزمینشان اشغال شده و از آن طرد و آواره گشته اند و تعداد بسیاری از آنها کشته شده اند!

این سزای کوچکی برای تروریست ها است باید با تندی بیشتری با آنها برخورد کرد، دوم اینکه این کار را چه کسی کرده است! این شما بودید پیش از ما، که این کار را آغاز کردید، پس از ما انتقاد نکنید.

تهاجم را بار دیگر آغاز کردی، بله ما پیش از شما و برای شما این کار را انجام دادیم، اما آیا نمی بینی که آنها در آزار و شکنجه هستند؟

گفتم که آنها مستحق بیش تر از این ها هستند؛ آنها بی تمدن و عقب مانده و تروریست هایی وحشی هستند.

اما آیا نمی بینی که مسیحیان هم در فلسطین در رنج و آزار هستند و این فقط مسلمانان نیستند که چنین وضعی دارند!

منظورت اسرائیل است نه فلسطین.

بله آیا نمی بینی که یهودیان در اسرائیل مسیحیان را چگونه آزار و اذیت می کنند!

عصبانی نشو، مسیحیان می توانند به هر مکانی در اروپا یا امریکا بروند اگر از رفتار ما خوششان نمی آید!!

هه هه، این سخن سنگ دلانه و قاطع تو با جمال و زیبایی تو در تناقض است، نمی توانم فکر کنم که زنی به زیبایی تو و با احساسات ظریف و ملایم این سخن خشن و بی رحمانه را بگویید!

کسی که مستعد خدمت گذاری به ما نباشد جز قتل چیز دیگری نزد ما نخواهد یافت! تعالیم کتاب مقدس چنین است.

آیا تعالیم کتاب مقدس این چنین است؟!!

بله، در تورات آمده است:»پروردگار معبود اسرائیل گفت: بر هر یک از شما لازم است تا شمشیرش را بردارد و محله به محله و دروازه به دروازه بگردد و برادر و دوست و همسایه اش را بکشد» و همچنین آمده است که:»و شنیدم که به دیگران می گفت: در پس و پیش شهر بروید و بزنید و شفقت و مهربانی و گذشت نکنید و بکشید پیرمردان و جوانان مرد و زن و کودکان و زنان را تا تمام نابود شوند» و همچنین آمده است:» هم اکنون برو و عمالیق را بکوب و تمام مال آنها را حرام کن، آنان را نبخش و در نگذر بلکه بکش مرد و زن و بچه و شیر خوار آنان را و گاو و گوسفند و شتر و الاغ را»، این نصوص کافی است یا بیش از این هم بیاورم؟

ببخشید. مثل اینکه تو را به خشم آوردم، کمی آرام باش. این تروریسمی غیر قابل تحمل است!

من آرام هستم، به تو گفتم این کلام خدا در تورات است و کلام من نیست!

جورج پیشخدمت را فراخواند و آب پرتغال سفارش داد و به لیفی که می خواست احساسات وحالت عصبی خود را از او پنهان سازد رو کرد:

چه می خواهی میل کنی تا آرام تر شوی؟

اگر ممکن باشد شربت لیمو.

جورج لحظه ای ساکت ماند و به چهره لیفی نگریست در حالی که آه سردی می کشید و در تناقض میان این زیبایی و لطافت و این کشتن و آواره کردن و عدم شفقت و مهربانی که از آن سخن می گفت تامل نمود. لیفی سر خود را پایین انداخته بود، به پایین نگاه می کرد، سپس سرش را بالا گرفت در حالی که اشک گونه هایش را خیس کرده بود..

پدرم مرد و من بازیچه دست بنیامین شدم این به خاطر آزار و شکنجه ای بود که در طول تاریخ بر سر ما آمده است و باز هم تو از من می خواهی تا تصدیق کنم که این تروریست ها در رنج و آزار هستند؟!

بفرمایید شربت لیمو اگر این موضوع باعث ناراحتی شما می شود آن را کنار بگذار.

باعث ناراحتی من نمی شود، می توانید بحث را تکمیل کنید، من الان آرام تر هستم.

واقعا تو به این نصوص تورات که ذکر کردی قانع هستی؟

واقعا و به صراحت، نه

چرا؟

آیا به تو نگفتم تورات پر از تحریفات است، این همه خشونت و سخت دلی امکان ندارد که از طرف پروردگار مهربان باشد!

درست می فرمایید. پروردگار نسبت به بندگانش مهربان است.

تا بار دیگر موضوع رابطه جنسی و زن را برای تو تکرار کنم این نص را از تورات گوش کن:” اما الان بکشید تمام پسران و هر زنی که با مردی همبستر شده است اما دختران و زنانی را که با مردی همبستر نشده اند برای شما باقی گذاشته ام” و بار دیگر لبخندی زد و گفت: این نص را هم داشته باش:” فرزندان بنیامین را سفارش کنید و به آنها بگویید: به باغ های انگور بروید و در آنها کمین کنید و منتظر آمدن دختران شیلوه برای رقص باشید پس به آنان حمله برید و هرکدام از شما یک زن برای خود بربایید و به سرزمین بنیامین بگریزید” و با تمسخر خندید و گفت: به رابطه جنسی و زنان باز گشتیم اما در سیاق کشتن و ربودن! آیا دوست دارید باز هم موضوع را رها کنیم؟

عجیب است! نمی توانم آنچه را می شنوم باور کنم! بله از این موضوع هم بگذریم، ببخشید این دختران شیلوه کیستند؟

شیلوه بر اساس یکی از تفاسیر ما همان مسیح یا مسیا است مهم آن است که آنها زنان غیر یهودی هستند مانند زنان شما و زنان مسلمانان، از شما معذرت می خواهم مرا تحریک کردی و کنترل خود را از دست دادم.

اشکال ندارد، بگمانم دیر شده است و الان برای اینکه کمی آرام بگیرید شما را به شام دعوت می کنم.

اووه متوجه زمان نشدم الان ساعت نه شب است، اگر این یک دستور از طرف شماست موافقت می کنم و گرنه من دوست دارم اگر اجازه بدهید به خانه بر گردم.

من این شکل صحبت کردن را دوست ندارم، من نیامده ام تا به شما دستور بدهم، به تو گفتم که من با صراحت لهجه شما راحت هستم و در مسیر خوشبختی از تو زیاد استفاده خواهم برد، من دوست دارم تا هرگاه خواستی با شما بشینم.

از لطف شما ممنون هستم، فردا شما را خواهم دید.

پس توافق کردیم تا دیدار ما فردا یعنی روز شنبه باشد!

دیدار ما برای دیدن اماکن مقدس یهودی پس فردا باشد و اگر شما تمایل داشته باشید می توانیم گفتگوی خود را فردا تکمیل کنیم؟

فردا صبح وقتی برای دیدن بنیامین آمدم شما را خواهم دید، اما دوست دارم کلیسای قیامت و سیده مریم را ببینم اگر ممکن باشد.

کلیسای قیامت کلیسایی پروتستانی نیست و تو می گویی که پروتستان هستی.. و با طنازی گیرایی گفت: داری مرا فریب می دهی؟

چرا تو را فریب بدهم؟ آن را زیارت می کنم چون به همسر کاتولیکم قول داده ام که آنجا را زیارت کنم.

تو خیلی همسرت را دوست داری، ساعت هشت صبح راننده را برایت خواهم فرستاد تا شما را برای دیدن بنیامین بیاورد، تلاش کن زود بیایی تا این دو کلیسا را ببینی چرا که فردا جمعه است.

یعنی چه که جمعه است؟

یعنی موانع و جاهای تفتیش در هر مسیر برقرار می شود، تا مطمئن شوند تروریست ها که به نماز جمعه می روند به انفجار اقدام نکنند.

ساعت هشت برای رفتن به دفتر آماده خواهم بود و برخاست و با لیفی دست داد در حالی که به چشمانش نگاه می کرد و گفت: من از شما خیلی ممنونم و از به زحمت انداختن شما پوزش می خواهم.

من از لطف و کرم و صراحت و وفاداری شما به همسرتان و به ارزشهایتان ممنون هستم.

تو یک شاهکاری!

چقدر دوست دارم تا در مسیر سعادت و خوشبختی با تو همگام شوم، اما وضعیت من اجازه نمی دهد.

چه کسی می داند؟ شاید.. صبح تو را خواهم دید ای زیباروی خوشگل.

بعد از رفتن لیفی جورج به سرعت شام خود را خورد، احساس می کرد که صورت لیفی او را رها نمی کند و نزدیک اوست، اما نمی دانست چرا؟ آیا به خاطر زیبایی دلفریبش است؟ یا به سبب صراحتش با او یا به خاطر مهربانیش با لیفی؟.. احساس حیرت و سرگردانی می کرد، تبسم و لبخند او به یادش می آمد، اشک هایش به خاطرش می آمد. خشم و عصبانی و احساساتی شدن و واکنش نشان دادن او به یادش می آمد. تمام این موارد در ذهن او حاضر بود. تاسفی او را نسبت به لیفی فرا گرفت. او قربانی آموزه های تحریف شده و ظالمانه است. این بیچاره چگونه می تواند این همه ظلم و تجاوز در حقش را به اسم پروردگار تحمل کند!!
به طرف اتاقش بالا رفت، برای فراموش کردن لیفی و زیبای اش تلویزیون را روشن کرد تا به اخبار گوش فرا دهد، اخبار مربوط به انفجارهای تروریستی در لندن کاهش یافته بود، اما در اخبار دید و شنید که مسئول انفجار حرکت جدایی طلب سیتا بوده است و پاکستانی مورد نظر را دستگیر کرده اند؛ او در یکی از مناطق اطراف لندن از ترس دستگیری پنهان شده بود و بعد از اینکه بی گناهی او ثابت شده او را آزاد کرده اند. با خود گفت: ای کریم الله برائت تو ثابت شد، سپس در باره آمادگی حکومت اسرائیلی در باره روز جمعه سخن گفت و اینکه کمتر از پنجاه ساله ها اجازه نماز در مسجد اقصی را برای اجتناب از هر گونه عملیات انفجاری ندارند. تلویزیون را خاموش کرد و پست الکترونیکی خود را باز کرد و نامه های رسیده را پاسخ داد و تصمیم گرفت تا برخی از نصوص تورات را که لیفی به او گفته بود برای تام و آدم بنویسد و ارسال کند با پایان این کارها ساعت یازده شد، روی تختخواب دراز کشید، اما خیال لیفی از ذهن او دور نمی شد، از خود می پرسید: آیا وقتی به او اجازه ندادم امشب را با من بخوابد اشتباه کردم! چقدر شب خوش و لذت بخشی می شد اگر به بودن او موافقت می کردم او هم آماده بود و این کار را پیش از این با کاخ انجام داده بود، این چه اصول و مبادی و ارزش هایی هستند که ما را از لذت های زندگی باز می دارند؟! نمی دانست چرا این موقع یاد غیرت و خشم خود افتاد وقتی خیال می کرد کاترینا با تام به او خیانت کرده است، با خود زمزمه کرد: این چه وضع تناقض آمیزی است که من در آن زندگی می کنم؟! می خواهم خیانت کنم اما از انجام آن توسط دیگران عصبانی می شوم، رشوه می دهم و فکر می کنم کسی که آن را می گیرد آدمی بی اخلاق و بدون اصول و مبادی است، چقدر دوست دارم تا روح و اندیشه و زندگی و سعادت و اصول من پابرجا و مستقیم شود..

(4)

ساعت هشت صبح نشده بود که جورج صبحانه خود را خورده بود، پس تا رسیدن ماشین به اتاقش رفت و سر ساعت هشت مسئول پذیرایی هتل به او خبر داد که شخصی اینجا منتظر اوست، پایین آمد و وقتی دید لیفی منتظر اوست و نه راننده آنطور که او وعده داده بود غافلگیر شد و به دیدن او خوشحال شد تبسمی کرد و با او دست داد.

راضی به زحمت شما نبودم.

شایستگی شما بیش از این است. همانگونه که مناقشه و جروبحث با شما بیش از حد انتظار بود.

از تعارف و اخلاق و ادب شما ممنونم، آیا بنیامین هم اکنون در دفترش است؟

منتظر شما است به او خبر دادم که شما خواهید آمد.

متشکرم، من فراموش کردم با او تماس بگیرم.

لبخند محبت آمیزی زد که چهره اش را روشن نمود.

بعد از اینکه از پیش شما رفتم، قبل از اینکه به خانه برسم بنیامین با من تماس گرفت تا مطمئن شود من شب را پیش تو خواهم بود، باور نداشت که تو مانند کاخ نیستی و مرا نمی خواهی، به او گفتم شما فردا صبح خواهید آمد و می توانی از خود او بپرسی و مطمئن شوید.

با احتیاط و در عین حال با جدیت به او نگاه کرد و گفت:

چه کسی گفت که من تو را نمی خواهم؟!

لیفی دچار اضطراب شد و بر چهره اش نبرد احساسات، افکار و نظریات و شهوتش ظاهر گشت.

منظورت چیست؟ آیا بعد از رفتن من چیزی تغییر کرد؟

هه هه، من فرهنگ، دانش، هوش، اخلاق و ادب تو را می خواهم، اما جسمت آن مانند گوهری است که تامل و تفکر در آن را دوست دارم و به مثل گلی می ماند که دوست دارم آن را ببویم، اما عیب و ننگ است که زن را فقط یک جسم تلقی کنیم، دوست ندارم تو را از دست بدهم همانگونه که دوست ندارم ارزش های خود را ار دست بدهم.

با دست چپ بر پیشانیش دست کشید وتارهایی از مو را با دست پاچگی بالا برد.

آه نمی دانم چرا خیلی ترسیدم؟

آیا به او خبر دادی که ما پیشنهاد او را پذیرفته و برای زیارت اماکن مقدس خواهیم رفت؟

نه، تو به او خبر بده.

واقعیت آن است که من از بنیامین خوشم نمی آید و هنگامی که از ارزش های خود عدول می کنم و به او رشوه می دهم احساس حقارت به من دست می دهد، اما من پیش از آمدن به اینجا در این باره فکر نکرده بودم و الا آن را رد می کردم و نمی پذیرفتم. بطور کلی لازم است قضیه را همین الان تمام کنیم، بعد از برگشت من برای هر رویدادی سخنی خواهد بود.

بسیار خوب، اگر تو این مبلغ را به او ندهی او فکر می کند من وظیفه خود را به خوبی انجام نداده ام.

زندگی حقیرانه ای است که فرد به خاطر پول یا جنس مخالف و یا منصب از ارزش ها و اصول خود دست می کشد!

شاید من رفتاری متناقض داشته باشم، اما اگر دست کشیدن مردم از اصول و ارزش هایشان به خاطر پول و ثروت و جنس مخالف و منصب نبود اسرائیل شکل نمی گرفت و ادامه نمی یافت و باقی نمی ماند.

چقدر نسبت به این زندگی احساس پوچی می کنم و احساس می کنم شخصیت من بی ارزش شده است در حالی که برای دادن رشوه می روم و نمی دانم چرا وقتی کاخ با من راجع به این موضوع حرف زد، در باره آن فکر نکردم!

به هر حال به ساختمان شرکت رسیدیم، قراردادها را پیش بنیامین آماده خواهی یافت.

امیدوارم به سرعت کار را تمام کنیم، بعد از اتمام کار یک راننده می خواهم تا مرا برای دیدن کلیساها ببرد.

ببخشید من خودم نمی توانم شما را برای دیدن کلیساها ببرم، راننده ایی را منتظر خودت خواهی یافت.

جورج و لیفی به دفتر بنیامین وارد شدند، بنیامین از جای خود برخاست و به جورج خوش آمد گفت و با تبسم با او دست داد..

دیروز چطور بود؟ شب چطور گذشت؟

روزی پر کار بود به همراه لیفی کارهای زیادی را به پایان رساندیم.

بله لیفی به من خبر داد که تو برای امضای قرارداد آماده هستی و تمام پرسش های او را در زمینه فنی و تکنولوژی پاسخ داده اید و به لیفی رو کرد و گفت: شما می توانید به کارهایت برسی تا من قرارداد با جورج را امضا کنم.

الان می روم؛ من کارهایی دارم که باید انجام بدهم سپس رو به جورج کرد: به محض اتمام کار، راننده در انتظار تو خواهد بود.

چرا راننده؟ می توانی لیفی را با خود ببری؟ آیا شایسته تو نیست؟ آیا از او خوشت نمی آید؟

با هم توافق کردیم تا پیشنهاد شما را برای دیدن اماکن مقدس فردا با هم اجرا کنیم، اما امروز می خواهم برای زیارت کلیساهای مقدس بروم.

دیروز رفتار لیفی با تو چطور بود؟

خیلی عالی.

بسیار تعجب کردم وقتی ساعت نه و نیم با او تماس گرفتم و به من گفت نزدیک خانه هستم، می توانستی بیشتر با او باشی، با توجه به اینکه او را مناسب و در خور یافتی.

ساعت نه مناقشه و جروبحث ما تمام شد و او رفت، من با تلفن به تو گفتم که می خواهم شما را ببینم و قرارداد را امضا کنم و موضوع را پایان ببخشیم.. این هم چکی که کاخ برای شما فرستاده است.

از شما و کاخ متشکرم و این هم قراردادها آماده امضا.

تمام شد؟

کار قرارداد تمام شد، اما شما سه روز پیش ما وقت داری، من و لیفی در خدمت شما هستیم.

از لطف شما ممنونم.

اگر خواستی تا لیفی بعد از اتمام گردش فردا پیش تو بیاید تا شب را با هم باشید او آماده این کار است.

فکر می کنم بعد از گردش به اندازه کافی خسته خواهم بود و نیاز به استراحت وخواب زود هنگام مانع از شب بیداری خواهد شد!!

هه هه، لیفی را امتحان کن تا مزه راحتی را به تو بچشاند. هنگامی که کاخ برای امضای قرارداد می آمد تا لیفی مزه راحتی را به او نمی چشاند، آرام نمی گرفت.

قراردادها را امضا کرده ایم و کار ما هم تمام شده است، آیا می شود با شما پیرامون موضوع دیگری بحث کنم که ربطی به قرارداد ها ندارد؟

نمی دانم چی می خواهی؟ بفرمایید..

به صراحت و بدون هیچ رودرواستی به شما می گویم: چرا این مبلغ را برای امضای قرارداد می گیری؟ آیا این یک رشوه مالی نیست؟

هه هه، اگر تو صراحت و سخن بدون رودرواستی را دوست داری پس بگو چرا تو و کاخ برای امضای قراردادها با لیفی کیف می کنید و از او لذت می برید؟! آیا دادن او به شما رشوه نیست؟!

بله آن یک رشوه است و به همین خاطر من از آن امتناع کردم.

اما کاخ از او امتناع نمی کرد، بلکه به وضوح و صراحت او را درخواست می کرد، اما تو دیروز به اشاره درخواست کردی و اگر آنگونه است که گفتی و از او لذت نبرده ای این مشکل توست و اگر این رشوه است همانطور که گفتی پس چرا آن را به من دادی؟

کلام شما صحیح و منطقی به نظر می رسد، اگر آن رشوه است، چرا من آن را به تو دادم به طور کلی آیا پول و جنس مخالف شما را سعادتمند و خوشبخت می کند؟

بدون شک سعادت دنیا در لذت بردن از جنس مخالف و پول و سلطه است و آهی کشید و گفت: حتی اگر این لذت جویی منجر به شقاوت و بدبختی ما شود.

متوجه نمی شوم چگونه لذت زندگی منجر به بدبختی و شقاوت می شود؟!

این تناقضات زندگی است دوست من، لذت بخش ترین چیزها در زندگی مادی جنس مخالف، پول و قدرت است، اما گاهی سبب ستم و بدبختی ما می شود، دقیقا مانند عید های غم انگیز و به دور از شادی و سرور ما، آیا نمی بایست روز عید خوش ترین روزهای ما باشد؟ پاسخ آری است، اما اعیاد در نزد ما روزهای غم انگیزی هستند.

چطور؟

لیفی می تواند بهتر از من به تو پاسخ بدهد هه هه و او زیباتر نیز هست، می توانی گفتگو و مناقشه با او را تکمیل کنی، در هر جا و به هر شکلی که خواستی.

از شما متشکرم.

جورج از دفتر بنیامین بیرون آمد و از منشی دفتر او سراغ لیفی را گرفت و به سمت او راه افتاد. به اتاق او وارد شد، لیفی با شوق و علاقه و بدون معطلی از جورج پرسید:

چی شد؟ میان شما چه گذشت؟

احساس حقارت می کنم به او رشوه دادم و قرارداد را امضا کردیم.

آیا با او در باره رشوه یا درباره من صحبت کردی؟

بله، درباره تو زیاد صحبت کردیم، متاسفانه هنوز هم می خواهد جسم تو را به من عرضه کند و لبخندی زد و گفت: و تازه اینکه از من خواست تا توضیح برخی از موضوعات را از تو بپرسم.

از من توضیح بخواهی؟!

وقتی در باره رشوه با او حرف زدم مرا به چالش کشید مبنی بر اینکه من و کاخ رشوه می گیریم، اما این رشوه مالی نیست بلکه بهره بردن و خوش گذرانی با تو است، سپس مرا به چالش کشید، مبنی بر اینکه، رشوه دهنده و گیرنده یعنی من و او یکسان هستیم.

متاسفانه گاهی انسان توانایی دفاع از اشتباهات و فلسفه بافی برای آنها را دارد.

منظورت کیست؟!

منظورم بنیامین است و لحظه ای سرش را پایین انداخت و ساکت شد، بعد گفت: و منظورم خودم هستم و با عرض پوزش منظورم شما هستید.

جورج با افسوس به سقف نگاه کردو گفت:

درست می گویی.کی خواهد بود که فلسفه و دلیل آوردن ما در جهت سعادت و خوشبختی ما باشد به جای دلیل تراشی برای اشتباه و رشوه گیری؟

به من نگفتی چه توضیحی از من خواهی خواست؟

بنیامین گفت که طبیعت زندگی پیچیده است، خوشی و سعادت آن و لذت و بهره آن سبب بدبختی و شقاوت ما می شوند، مثل اعیاد غمناک ما که می بایست شاد می بودند.

شاید از نشانه های تحریف باشد که پیش از این صحبت کردیم یهودیت دینی پیچیده است، مشکل در فهم تو نیست، بلکه در پیچیده بودن حقیقت یهودیت است، به هر حال اکثر اعیاد یهود برای شادی نیست بلکه برای غم و اندوه است.

چطور؟

اعیاد مخصوص عبادت هستند و عبادت یهود گریه و زاری و اندوه است، آیا در باره دیوار ندبه چیزی نشنیده ایی؟! حتی در مهمترین اعیادمان که آن را شنبه شنبه ها نام گذاری کرده ایم یعنی روز غفران و بخشش بیش از 24 ساعت در شب و روز روزه می گیریم و هیچ کاری جز عبادت انجام نمی دهیم، به طور کلی ما اعیاد فراوانی داریم با وجود این اکثریت یهود به ویژه لائیک ها این عید ها را تعطیل و در آنها به شادمانی می پردازند و آنها را از عبادت خالی کرده اند و فقط شکلی از عبادت در آنها بر جای مانده است.

این مهم نیست، آیا زندگی آن قدر پیچیده است که خوشبختی و سعادت را نمی یابیم مگر درآنچه که سبب شقاوت و بدبختی ما می شود؟!

متاسفانه همیشه این پرسش در ذهن من می چرخد و من نتوانسته ام به آن پاسخ بدهم با وجود اینکه در تورات و تلمود بسیار تعمق کرده ام شاید این به علت پیچیدگی روان یهودیان و یا دین یهودی است و یا

شاید لازم است تا من دارای دانش بیشتری باشم تا به پاسخ برسم.

نمی دانم. اما من از پیچیدگی متنفرم و معتقدم که آن فقط منجر به بدبختی می شود.

از پیچیدگی متنفرم، اما در آن واقع شده ام، به هر حال دارد دیرم می شود وشما هم دارید تاخیر می کنید دکتر حبیب بیرون منتظر شماست الان ساعت ده است و گذشت زمان به نفع شما نیست

دکتر حبیب کیست؟

محققی در ادیان و یک مسیحی کاتولیک. او را خودم برای تو انتخاب کردم من بهتر می دانم چه کسی برای همراهی تو شایسته است.

جورج لحظاتی ساکت ماند، دوست نداشت از او جدا شود، تلاش کرد تا چشمان خود را مملو کند از جمال و زیبایی او و از موی فروهشته بر شانه اش و از دو چشم سرشار از زندگی و از دهان خوش ترکیب و از بدن شاداب و تر و تازه و حرکات مسحور کننده و از هرچیز مربوط به او، آیا اشتباه کردم وقتی شبی را با او نخوابیدم تا جسمم را سیراب کند؟ آیا آنچه بنیامین گفت درست است که لذت جسم، روح را شفا می دهد و سیراب می کند، آه یادم رفت تا با او درباره این موضوع بحث کنم!
لیفی نگاه او را احساس کرد گویی با نگاهش تمام جسم او را می بوسید، نمی دانست چرا از این نگاه احساس سرمستی می کرد، آیا جورج می خواست با او خوش گذرانی کند، پس چرا اجتناب کرد؟ یا اینکه اجتناب نمود تا بعدا به سراغش برود و نکرد دیگر اینکه چرا از او اجتناب کرد در حالی که با نگاهش دارد او را می خورد، شاید، آیا موضوع را باز خواهد کرد و شب را پیش او خواهد بود، یا کار دیگری خواهد کرد؟!!

از شما متشکر و ممنونم و منتظرم تا شما را فردا سر ساعت هشت صبح ببینم.

متشکرم جورج.

جورج خارج شد و به دکتر حبیب سلام داد و به او خوش آمد گفت و با او به طرف ماشین او رفت..

ابتدا به کلیسای قیامت می رویم، امروز جمعه است و در مسیر آنجا موانع و سخت گیری های زیادی است و مسیر دو ساعت وقت خواهد برد.

دو ساعت؟!

متاسفانه بله، به طور عادی این مسیر چهل و پنج دقیقه وقت می برد، اما امروز جمعه است و تمام راهها از کثرت وجود نقاط تفتیش بسته است.

با وجود اینکه وقت زیادی می برد و مسیرش خسته کننده است اما به دیدنش می ارزد، تروریسم مصیبتی برای بشریت است.

از کدامین تروریسم حرف می زنید؟

تروریسم مسلمانان عرب.

ببخشید، من عرب و مسیحی و کاتولیک هستم و مسلمان نیستم، اما تروریسم واقعی تروریسم دولت یهودی است، چرا مانع مردم می شود تا در مسجدشان نماز بگذارند، در نماز گذاردن آنان در مسجد چه تروریسمی نهفته است؟!

ببخشید من متخصص تاریخ یا سیاست و یا دین شناسی نیستم اما مثل اینکه در برابر یک متخصص قرار دارم، اما مگر مسلمانان نیستند که با منفجر کردن خود قطار و اتوبوس ها را منفجر می کنند و یهودیان را می کشند؟!

درست می گویی آنها این چنین می کنند، اما آیا می شود از شما بپرسم چه چیز انسان را وا می دارد تا خودش را بکشد؟

تجربه من می گوید انسان خود را نخواهد کشت مگر به وضعی برسد که سعادت وخوشی مرگ بیش از زندگی باشد.

و چه چیز مسلمانان را به این وضع رسانده است؟

نمی دانم، چه چیز آنها را به اینجا رسانده است؟

ستم، سرکوب، اشغال، تحقیر و خوار نمودن.

خیلی با مسلمانان همدردی می کنی

هرگز، من مسلمان نیستم اما با ساکنان این سرزمین مسلمان یا مسیحی هم دردی می کنم، کسانی که عزت و کرامت آنها لگد مال شده، سرزمین آنان از دستشان خارج شده و حقوق آنها پایمال گردیده است، تصور کن که ما مسیحیان از فلسطین طرد و آواره شویم و به اماکن مقدس ما توهین گردد.

اما شما به مانند مسلمانان خودتان را منفجر نمی کنید؟

ما یک اقلیت هستیم با این وجود مورد تحقیر و اهانت قرار می گیریم، اما رفتاری که با ما می شود به خاطر مسیحیان دنیا بهتر از رفتار با مسلمانان است.

چرا با مسلمانان به خاطر سایر مسلمانان دنیا رفتار بهتری صورت نمی گیرد؟!

به وضوح و با اختصار: ما در دنیایی زندگی می کنیم که جز به قدرت و زور به چیز دیگری احترام نمی گذارد. از این موضوع بگذاریم، آیا کلیسای قیامت را می شناسی؟

تا حدی بله، در باره آن زیاد خوانده ام.

با وجود اینکه تو پروتستان هستی، آن طور که لیفی به من خبر داد.

بله، مثل اینکه لیفی همه چیز را به تو گفته است.

پنج سال است لیفی را می شناسم اما تا حال ندیده ام برای راحتی کسی به مثل تو حرص و جوش خورده باشد.

شناخت من از لیفی فقط از دیروز آغاز شده است، این رفتار به سبب اخلاق نیکو اوست. تو چطور با لیفی آشنا شدی؟

پیش من آمد درحالی که از یهودیت خسته شده بود و می خواست مسیحی شود پس راجع به کاتولیک با من بحث کرد، او جروبحث را خیلی دوست دارد.

و آیا مسیحی شد؟

البته که نه، نه کاتولیک و نه یهودیت او را قانع نکرد با وجود این او متدین است، او از یک خانواده یهودی است و اگر مسیحی شود امکان دارد کشته و یا زندان شود یا به طریقی سزا داده شود.

چرا تو او را به کاتولیک قانع نکردی؟

شاید به خاطر تناقضات موجود در آن و شاید به خاطر طبیعت پیچیده یهودیت!

و شاید به خاطر طبیعت پیچیده کاتولیکی.

هه هه، شاید.

لیفی شما را به عنوان پژوهشگر ادیان معرفی کرد.

بله من دکترا دارم و در دانشگاه واحد تاریخ ادیان را تدریس می کنم.

آیا ممکن است در باره تاریخ ادیان در فلسطین برای من توضیح بدهید؟

این موضوع با وجود پیچیدگی های سیاسی و دینی که آن را در برگرفته است بسیار ساده است.

من عاشق سادگی هستم. این موضوع را اگر ممکن است به سادگی برای من بیان کن.

به سادگی بدون تردید این سرزمین پیش از ادیان مسکونی بوده است و تمام ادیان آسمانی بر این سرزمین گذشته اند، یهودیت پیش از اسلام و مسیحیت آمده است، کسانی اینجا پیش از آمدن ادیان ساکن بوده اند، همه ادیان به این سرزمین مقدس وارد شده اند و با این سرزمین در آمیخته اند و جزیی از آن شده اند اما کسانی را که پیش از آن بوده اند مجبور به پذیرش دین خود نمی کردند و مانع انجام مراسم مذهبی شان نمی شدند، بلکه با آنها زندگی و معاشرت می کردند تا اینکه یهود در این عصر آمد و خواست تا فقط خود در این جا باشد و تمام ساکنان پیشین را بکشد و یا طرد کند.

آیا مسلمانان کسانی را که پیش از آنان بودند اخراج نکردند؟

هرگز، برای احقاق حق می گویم کلیساهای ما پیش از آمدن عمر بن خطاب موجود بودند و هرگز به آنها خسارتی وارد نشده است.

در باره جنگ های صلیبی چی؟

جنگهای بودند میان پیروان دو دین و میان ساکنان اصلی فلسطین که بیشتر مسلمانان و تعدادی مسیحی بودند ومیان صلیبیان که از اروپا آمده بودند و گرنه مردم پیش از آمدن اروپائیان با هم اتحاد و همبستگی داشتند.

آیا مسیحیان یهودیان را مورد آزار و اذیت قرار ندادند؟

با وجود اینکه من مسیحی هستم اما در این عصر جدید، یهود در اروپا و نه در فلسطین مورد آزار و شکنجه قرار گرفت، این سرزمین بلاد گذشت و تسامح بوده است، اما در گذشته دولت روم یهود را کشته و خون آنان را مباح اعلام کرده بود این بعد از بعثت عیسی علیه السلام و تکذیب او توسط قوم یهود بود

مثل اینکه عرب بودن بیشتر تو را به همدردی با مسلمانان وامی دارد تا با مسیحیان، زیرا اسلام دین عرب ها است!

شاید! اما اسلام دین عرب نیست، بیشتر مسلمانان عرب نیستند و من عربم اما مسلمان نیستم، بلکه من تحصیلات دانشگاهی دارم و بسیار علاقه دارم تا پاسخ هایم علمی باشد و عربها پیش از اسلام به قدس رسیدند، آیا ابراهیم پدر یعقوب و اسماعیل نیست که او پیش از یهودیت و اسلام بوده است؟!

از قطع سخنتان عذر می خواهم، مثل اینکه این مناطق خیلی قدیمی هستند.

بله ما به شهر قدیمی که کلیسای قیامت در آن واقع است نزدیک شده ایم، ملاحظه نکردی که از بیش از پانزده نقطه تفتیش عبور کردیم.

صفوف افراد مسن در کنار این نقاط تفتیش چقد آزار دهنده و حزن آور است!

مسیحی بودن و آشنایی با افسران نقطه های تفتیش باعث شد تا به سرعت عبور کنیم، اما افراد مسن این چنین نیستند و همچنین افراد کمتر از پنجاه سال امروز اجازه نماز ندارند. یعنی اگر این قانون بر من و تو اجرا می شد ورود ما به کلیسای قیامت ممنوع بود.

مثل اینکه این شهر قدیمی گنجی از یادگارها و آثار مسیحی است!

بله برای مسلمانان هم این چنین است.

و برای یهود هم.

آنان این چنین می گویند، اما مثل اینکه تاریخ و واقعیت آنها را تایید نمی کند و لبخند زد و گفت: مگر اینکه زور و قدرت آنها را تایید کند و آن مهمترین چیز در دنیایی است که ما در آن زندگی می کنیم و قانون جنگل بر آن حکم می راند.

شما خیلی علیه یهود موضعگیری می کنید!

دانش این چنین می گوید، شاید من مقداری بر آنان ستم کنم آخر آنان سرزمین مرا اشغال کرده اند و جلوی آزادی و عبادت مرا گرفته اند.

بگذاریم تمام ادیان این چنین می گویند، به گمانم به کلیسای قیامت رسیدیم، این طور نیست؟

بله، می توانی گنبد و صلیب های آن را آنجا ببینی باقیمانده راه را پیاده می رویم.

از مسلمانان نمی ترسی؟

اگر از دست یهود نجات یافتی بعد از آن کارها آسان می شود، آیا پیش از این شنیده ای که مسلمانان در قدس فردی مسیحی را بکشند؟

کمی با هم رفتند. ساختمان کهن کلیسا در جلوی آنان پدیدار شد، ساختمان کلیسا جورج را به هول انداخت و با شگفتی و سردر گمی شروع به بررسی و دقت در آن نمود.

وقتی به آن وارد شویی بیش از این مات و مبهوت و حیران می شویی.

پس وارد شویم.

وقتی وارد شدند جورج به نقاشی بزرگ بر دار کشیده شده عیسی علیه السلام بر دیوار نگاه کرد و پایین آن عکس بزرگی از مریم بتول بود و یک عکس از یوسف نجار.

فکر می کنم عکس ها بیشتر مناسب موزه ها هستند! آیا عکس هایی این چنینی در کلیسا که خاص عبادت است مناسب است؟

این طبیعت شما پروتستان ها است که در کلیسا عکس را دوست ندارید و با ریشخند تبسم نمود و گفت: در این قضیه شبیه مسلمانان هستید!

نخستین بار است که به من گفته می شود که شبیه مسلمانان هستیم، به طور عادی ما را شبیه یهود می دانند.

جورج با شگفتی و با دقت به گنبدی که می درخشید و نور در آن به دوازده شعاع تقسیم می شد نگاه کرد.

این یکی از شگفتی های دنیاست، این شعاع نور که از گنبد ساطع می شود مانند خورشید است که از شکاف میانی گنبد ساطع می شود و از آن دوازده شعاع می جوشد و دلالتی واضح است مبنی بر اینکه عیسی به مانند دمیدن فجر جدید است که پیام او به دوازده رسول می رسد مانند منور و روشن کردن ایمان در زمین. این گنبد در ماه ینایر سال 1997 گشایش و افتتاح شده است.

واقعا زیباست، در چنین مکان مقدسی احساس معنوی ایمان می کنی.

اما شما پروتستان ها این اماکن را دوست ندارید!

هه هه، چه کسی مکانی را دوست ندارد که در آن چوبی قرار دارد که مسیح بر آن به دار آویخته شده است!

کاتولیک ها و ارتودکس ها به این کلیسا بیشتر اهتمام می کنند.

مسلمانان پیش از این آن را منهدم ساخته اند! در حالی که تو گفتی مسلمانان هیچ خانه عبادتی را منهدم نساخته اند!

درست می گویی. حاکم بامرالله فاطمی آن را تخریب کرد او همانگونه که آثار اسلامی را از بین برد آثار مسیحی را هم از بین برد، با وجود این چهل سال بعد اجازه ساخت آن را دادند. من مسلمان نیستم و از اینکه از ظلم مسلمانان سخن بگویم ناراحت نمی شوم، چیزی که در طول تاریخ تکرار شده است، اما با ظلم یهود قابل مقایسه نیست و متاسفانه با ظلم مسیحیان بر یهود هم قابل مقایسه نیست، راستی نخستین کلیسا توسط مهندسی سوری و نه اروپایی به نام زینوبیوس در سال 336 م ساخته و بنا شد.

عجیب است، در کلیسا افراد زیادی وجود ندارند؟

زیرا نماز عشای ربانی همانگونه که می دانی روز یکشنبه برگزار می شود و امروز جمعه است و عبور از این مسیر ها بسیار سخت است و الا این جا از پر بیننده ترین کلیساها و مقدس ترین اماکن دنیا است.

جورج برای وفا به عهد با کاترینا در آنجا نماز گزارد وبا حبیب در کلیسا گشتی زد حبیب به پرسش های او پاسخ گفت و کلیسا را برای او معرفی کرد. سپس از آنجا خارج شدند تا به کلیسای مریم بروند. حبیب به ساعت نگاه کرد، ساعت یازده و چهل و پنج دقیقه بود.

امیدوارم زیاد دیر نکرده باشیم، ما یک تا یک و نیم ساعت برای رسیدن به کلیسای مریم علیها السلام وقت لازم داریم و بازگشت هم به همین مقدار وقت نیاز دارد و امیدوارم پیش از غروب خورشید باز گردیم.

بسیار خوب، اگر اجازه بدهید دوست دارم نیم ساعتی در ماشین استراحت کنم من احساس خستگی می کنم.

بسیار خوب، راحت باشید.

جورج در صندلی پشتی دراز کشید و چشمانش را بست، احساس می کرد که رویدادهای این سفر بسیار سریع هستند، به یاد آورد که او هدف نخست از سفر را به سرعت به پایان رساند آن گاه هدف دوم یادش آمد که آن تلاش در مسیر سعادت و خوشبختی است، گفتگو با لیفی و بنیامین و همچنین حبیب یادش آمد، تمام این جروبحث ها در خلال یک روز ونیم صورت گرفته بود، پس طی دو و نیم روز دیگر چی روی خواهد داد؟ به یاد کاترینا و تام و آدم افتاد، خیلی دوست داشت کاش همه با او بودند و این گفتگوها را می شنیدند، مقدار اطلاعات رسیده را بسیار زیاد احساس می کرد به طوری که قادر نبود در باره آنها نظر شخصی خود را اظهار کند، یاد پرس و جوهایش افتاد و پروردگار را سپاس گفت که آن اندوه و غصه به مانند گذشته به سراغ او نمی آید با وجود اینکه آنها را فراموش نکرده است.آیا این به آن علت است که او در مسیر سعادت و خوشبختی کار می کند؟ اما پرس و جوی های مسر سعادت و معلومات آن بسیار زیادند و او را هم خسته می کنند، در حالی که او با این افکار دست و پنجه نرم می کرد به دنیای رویا و خواب منتقل شد و خواب او را در ربود.

(5)

آن گاه که جورج از خواب بر خاست، درست و راست نشست و به حبیب نگاه کرد:

ببخشید، خسته بودم!

درست است.

اوه، یک ساعت کامل خوابیدم! چقدر مانده تا به کلیسا برسیم؟

تقریبا ربع ساعت. سپس ادامه داد ببخشید مثل اینکه کشمکش های درونی شدیدی دارید، از کاترینا و بنیامین و تام و آدم و پیرمرد و مایکل و جوتسنا و لیفی.

این اسامی را شما از کجا آوردی؟!

در حالت خواب آنها را تکرار می کردی.

واقعا من خسته هستم، احساس می کنم سرم انباشته از معلومات و رویدادها شده است، همانگونه که احساس می کنم بدنم سنگین شده است.

اگر انسان قضایای کلیدی خود را حل نکند در روح و جسم او نفوذ می کنند و او را خسته و درمانده می سازند.

شاید دقیقا مشکل من همین باشد.

راستی خیلی خوشم آمد از کلمه ایی که آن را بارها تکرار می کردی.

چی بود؟

راه خوشبختی، چندین بار تکرار کردی که من راه سعادت و خوشبختی را می خواهم، کلمه ایی جذاب است.

نظر تو چیست تا در باره راه خوشبختی سخن بگوییم، من می خواهم از شما یک سوال بپرسم؟

بفرمایید.

آیا تو خوشبخت هستی؟

پرسش بسیار بزرگی است، آیا فکر می کنی می شود به آن پاسخ داد؟!

بله فکر می کنم ممکن است.

تمام ادیان و اندیشه ها و مذاهب این را می خواهند.

تو یک استاد در تاریخ ادیان هستی، کدامین دین به سعادت نزدیک تر است؟

برای نخستین بار است که این پرسش بزرگ از من پرسیده می شود. من برای رسیدن به پاسخ کوشش کرده ام و هنوز هم در این مسیر تحقیق می کنم.

آیا به نظر تو این راه بدون دین ممکن است؟

این اصلا ممکن نیست، دانش ثابت کرده است که بیشتر ملحدین دچار بیماری روانی یا عقلی هستند و آنها در الحاد و بی دینیشان دروغ می گویند.

متوجه نمی شوم. در الحاد و بی دینیشان دروغ می گویند؟!

یعنی ادعا می کنند که آنها ملحد هستند، در حالی که در درون خودشان به الله خالق و رازق ایمان دارند، الحاد در حقیقت فراری از دین و تکالیف است و نه فراری از دین و عقیده.

اگر راه سعادت دین است،پس چرا یک پژوهش گر ادیان به آن دست نیافته است؟

تو حق داری این را بگویی، من تا هنوز مشغول تحقیق هستم و بزودی به پاسخ خواهم رسید.

به من قول بده که وقتی به پاسخ رسیدی مرا خبر کنی.

به شما قول می دهم، به شما قول می دهم، به شناخت ادیان خیلی علاقه مندی همچنان که لیفی گفت.

تناقضات و پیچیدگی ها را دوست ندارم، دوست دارم میان عقل و روح و جسم و میان ارزش ها و لذت ها هماهنگی باشد و سادگی ژرف را دوست دارم.

بسیار عالی، من هم دقیقا همین را دوست دارم، شما فیلسوف هستید، باید مباحثه را تکمیل کنیم اما مثل اینکه ما به کلیسای مریم مجدلیه رسیدیم، آن جا روبروی شماست.

چه ساختمان با شکوهی!

این هنر، معماری روسی است، که اسکندر روسی بنا کرده است با گنبد های طلایی این بنا بر روی کوه زیتون واقع شده است.

پس این یک کلیسای جدید است؟

بله بدون شک در مقایسه با کلیسای قیامت جدید است، کلیسای قیامت در سال 335 بنا شده است و کلیسای مریم بتول در سال 1886م، ساخته شده است میان آن دو 1500 سال فاصله است.

خیلی عجیب است بسیاری از آثار ما قرن ها بعد از وفات صاحبانشان ساخته شده اند؛ چیزی که قداست آنها را دچار تردید می کند!

متاسفانه سخن شما 100% درست است، حتی کتاب مقدس هم این چنین است. بفرمایید، رسیدیم و در مسیر برگشت مباحثه خود در تکمیل می کنیم، امیدوارم زود گردش را به پایان برسانیم و پیش از غروب بازگردیم.

بسیار خوب، در اسرع وقت باز خواهیم گشت.

گشتی سریع در کلیسا زدند، کثرت عکس ها بویژه در سقف کلیسا نگاه جورج را به خود جلب نمود، جورج فکر می کرد این مکانی برای عبادت است و عکس ها در اینجا مناسب نیستند.همانگونه که نگاه جورج به تزیینات باشکوه و گنبدهای هفت گانه که خورشید بر آنها می تابید جلب شد، بنایی معماری و عالی بود، جورج به شتاب برای خدا نماز گذارد و سپس بیرون آمدند.

بنایی باشکوه و بسیار زیباست.

بله؛ از جمله بناهای هنر معماری است.

شما کاتولیک ها دوست دارید در اماکن عبادت عکس های فراوان باشد، اما من فکر می کنم عکس برای اماکن عبادت شایسته نیست و مرا به یاد معابد بت پرستان می اندازد.

اول اینکه: این کلیسا از آن کاتولیک ها نیست بلکه ارتودکسی است و دوما: به شما گفتم که شما در این مورد شبیه مسلمانان هستی.

کلیسایی کاتولیکی نیست؟! پس چرا زنم کاترینا از من خواست تا در آن نماز بگزارم؟!

نمی دانم!

با توجه به اینکه شما محقق و دانشمندی دین شناس هستید؛ آیا ممکن است برای من تفاوت میان ارتودکس و کاتولیک و پروتستان را از نظر خودت بیان کنی؟

پرسشی سخت است زیرا پاسخ آن پیچیده است.

آیا تو امور را به شکل ساده آن دوست نداشتی؟ پس آن را برای من ساده کن.

کوشش می کنم اما..فرقه ها و دسته های بسیار زیادی وجود دارد، آنها را برای ساده کردن خلاصه و مختصر می کنیم، اینها به سه گروه عمده تقسیم می شوند، نخست: ارتودکس؛ به معنی نظر درست یا حق یا چیز پذیرفته شده و عرف یا تمسک شدید به دین و یا به معنی سنتی است و تمام این معانی شبیه هم هستند، این مذهب اصل مسیحیت است که کاتولیک از آن جدا و منشق شده است؛ که به معنی عمومی یا جهانی است و این جدایی در سال 451 م روی داده است و پروتستان از کاتولیک جدا شد، بعد از حرکت اصلاح دینی که مارتین لوتر آن را رهبری کرد و در خلال قرن 14م تا 17م اروپا را درنوردید.

پس اصل و پایه ارتودکس است و نه کاتولیک؟

بله و ما اصل شما هستیم ای پروتستانی، هه هه، مهم آن است که: ارتودکس ها کلیسایشان را کلیسای شرقی یا یونانی و یا کلیسای رم شرقی می نامند و پیروان آن از رم شرقی هستند؛ یعنی از شرق اروپا مانند روسیه و کشورهای بالکان و یونان و پایگاه و مقر آن در قسطنطنیه بود و کلیسای مصر و ارمنستان و اتیوپی از این کلیسا پیروی می کنند و پیروان این مذهب تقریبا یک میلیارد نفر می باشند

یک میلیارد نفر چیز منطقی است!

کاتولیک ها؛ کلیسای خود را کلیسای غربی نام می نهند و در غرب از کشورهای ذیل تشکیل می شود ایتالیا، بلژیک، فرانسه، اسپانیا، پرتغال، برزیل و نیز پیروانی در سایر کشورهای اروپایی و امریکای شمالی و جنوبی و افریقا و آسیا دارند و ادعا می کنند که موسس آنان پطرس رسول بزرگ حواریون است و پاپ های رم جانشین او هستند و ادعا می کنند که آنها مهمترین کلیسا و سرآمد بقیه هستند و از سیستم پاپی پیروی می کنند که پاپ در راس آن قرار دارد و مجمع کلیساها حق دارد تا دیدگاهها و نظرات پاپ را اعلام دارد و در نظر آنها این دیدگاهها، دیدگاهها و نظرات الهی هستند، زیرا پاپ جانشین و خلیفه پطرس است که او شاگرد و سفارش شده مسیح است و از این جهت نماینده خداست؛ به همین خاطر نظرات و دیدگاههای پاپ قابل مناقشه و جدال نیستند و پیروان این مذهب نیز حدود یک میلیارد نفر هستند.

بسیار خوب، بحث را با پروتستان تکمیل کن.

پروتستانیزم؛ کلیسای انجیلی نامیده می شود، به این معنی که پیروان این کلیسا از انجیل پیروی می کنند و در فهم و شناخت آن کسی را مرجع خود قرار نمی دهند و به هیچ گروه یا فرقه دیگری گردن نمی نهند و معتقد به الهام به رجال کلیسا نیستند، مسیحیان به طور خلاصه این ها هستند، زیرا اینها به عقاید اساسی ایمان دارند. اما به بسیاری از رازها و مراسم و نمازهای مرتب در کلیسا و غسل تعمید و تقلید اعتقاد ندارند و برخی ار اسفار کتاب مقدس و بسیاری از عقاید و سنتهای مقدس را رد کرده اند.

می خواهید ما را از مسیحیت بیرون کنید، اشکالی ندارد، تفاوت اساسی میان این سه دسته چیست؟

اساس اختلاف را گفتم وقتی که گفتی: می خواهید ما را از مسیحیت بیرون کنید، واقعیت این است که اختلافات میان مذاهب و دسته های سه گانه بسیار زیاد است بطوری که برخی آنها را دین های مختلف و نه مذاهب مختلف از یک دین شمرده اند.

چطور؟ لطفا توضیح بدهید؟

در باره عقاید مسیحیت بین تمام فرقه ها و مذاهب اختلاف است و نمی شود در حالی که ما سوار بر ماشین هستیم جزئیات آن را گفت، آنها در باره الله و عیسی و کتاب مقدس و مراسم عبادی و دیگر موارد اختلاف نظر دارند.

چطور در یک دین واحد این همه اختلاف بوجود آمده است؟ بدون شک یکی از آنها صحیح است.

اندیشه اینکه یکی از آنها درست است سبب ایجاد جنگ های فراوان میان آنها شد.

جنگها؟!

بله، جنگهایی که میلیونها نفر در آن از بین رفتند، برای نمونه جنگ سی ساله در میان سالهای 1618و 1648م، در میان پروتستان ها و کاتولیکها و کشورهایی که با یکی از این دو گروه هم پیمان بودند، نتیجه آن میلیونها کشته در اروپا بود، آلمان به تنهایی حدود نیمی از مردان خود را از دست داد و جمعیت آن از بیست میلیون به سیزده و نیم میلیون کاهش یافت!

این کلام بر جورج تاثیر سختی گذاشت ؛ او از تمام اشکال تروریسم و تندرویی متنفر بود، از خود پرسید: آیا ممکن است راه سعادت و خوشبختی مملو از خون و خونریزی باشد؟ پناه بر تو ای پروردگار، بشریت با این چنین وحشیگری به سعادت نمی رسد.

این دیگر چه وحشیگری است؟!

تاریخ ثابت کرده که اختلافات و تضادهای عقیدتی به طور عادی منجر به برخوردهایی در واقعیت زندگی می شود چه ما بخواهیم و یا نخواهیم.

تاریخ تروریسمی تنفر برانگیز است!

متاسفانه بله و بطور عموم درگیری میان ادیان پشت سر هم می آید آغاز آن جنگ یهود با مسیحیان و آزار و اذیت آنها و کشتن عیسی علیه السلام و سپس آزار یهودیان توسط مسیحیان و سپس آزار و اذیت مسلمانان و مسیحیان توسط یهودیان.

بار دیگر آزار و اذیت مسیحیان یا یهودیان توسط مسلمانان را اسم نبردی!

زیرا من چنین چیزی را در تاریخ سراغ ندارم، آیا می توانی یک نمونه برای من عرض کنی؟

تخریب کلیسای قیامت توسط مسلمانان.

رویدادهایی مانند این بسیار زیاد است، اما من در باره آزار و اذیت های عمومی و کشتن مردم و باز داشتن آنها از انجام عباداتشان صحبت می کنم، اسلام از تخریب دیرها و کلیساهای مسیحیان و از کشتن آنها نهی کرده است و آنچه روی داده است هرگز به یک آزار و اذیت عمومی و فراگیر تبدیل نشده است.

مثل اینکه تو مسلمانی و خودت را زیر مسیحیت پنهان کرده ای.

هه هه، شاید، کی می داند شاید روزی مسلمان و یا پروتستان شدم، به تو نگفتم که آنها مانند تو مجسمه و عکس را در اماکن عبادت دوست ندارند و سپس رو به جورج کرد و گفت و شاید با تو در مسیر سعادت حرکت کنم، خوب شد به یادم آوردی، جریان راه خوشبختی چیست؟!

راه خوشبختی داستانی طولانی دارد.

آن را برای من مختصر و خلاصه کن.

واقعیت آن است که من از پرسش های بزرگ واساسی زندگی خسته شده بودم: چرا آفریده شده ایم؟ چه کسی ما را آفریده است؟ چرا زندگی می کنیم؟ و سرانجام ما چی خواهد شد؟ و به این نتیجه رسیدم که من تا به این پرسش ها پاسخ ندهم هرگز سعادتمند نخواهم شد؛ پس شروع به تحقیق و جستجو در این مسیر کردم و سپس لبخند زد و گفت: و اسامی و نام هایی که در خواب از من شنیده ای اسامی افرادی هستند که در مسیر سعادت با آنها دیدار داشته ام.

آیا دیدار از شهر مقدس و این مناقشه ها هم قسمتی از تحقیق تو در مسیر یافتن سعادت است؟

این یک دیدار کاری بود، اما آنچه سبب و انگیزه من شد تا بیایم همان بود که گفتم.

این مسیر را کی به پایان می رسانی؟

نمی دانم، اما من برای رسیدن اصرار و پافشاری دارم و تبسمی نمود و به او رو کرد و گفت: راه سعادت و خوشبختی به ذات خود راهی خوش و شادی بخش است.

مثل اینکه میان من و تو و لیفی تشابه زیادی وجود دارد.

چطور؟

او پیش من آمد در حالی که سعادت را در غیر یهودی می جست اما مذهب کاتولیک او را قانع نکرد و من ارتودکس بودم و الان کاتولیک شدم و هنوز هم تحقیق و جستجوی من ادامه دارد.

پروتستان را هم امتحان کن. شاید راه گریز باشد، همیشه من به همسر کاتولیک خود می گویم که دین شما با این همه مراسم و اسرار غیر منطقی و پیچیده است.

شاید، در مسیر سعادت به کجا رسیده ای؟

ییخشید، در مسیر هتل به کجا رسیده ایم، مثل اینکه من در آغاز یک تب و لرز هستم احساس می کنم بدنم سنگین شده و کمی احساس سرگیجه می کنم.

چیزی نیست، خداوند تو را خیر و برکت بدهد، ربع ساعت باقی مانده است.

از شما ممنونم، خیلی استفاده کردم.

از لیفی باید تشکر کرد که تو را به من معرفی کرد و از شما به خاطر او تشکر می کنم؛ او خیلی حرص و جوش تو را می خورد.

بله لیفی دختری کم نظیر است و خیلی سپاسگذار او هستم.

مثل اینکه او را دوست داری، به من نگفتی که متاهل هستی؟

بله من متاهل هستم و او دختری زیبا و دلفریب است، اما با وجود زیبایی دلفریب و جذابیت سرکش او، من اخلاق و رفتار او را بیش از جسمش دوست دارم.

تو به عشق افلاطونی مبتلا شده ای!

هه هه، یا به بیماری پیچیده ای دچار شده ام همانگونه که بسیاری از آشنایان می گویند.

در جوامع مادی ما جسم بر روح و رفتار واخلاق مقدم است، همانگونه که عبادت و لذت جسم مهمتر است، در نزد اکثریت مردم جامعه، وضع به این شکل است و شاید در نزد یهود این وضوح بیشتری داشته باشد.

چطور؟

از جمله مزایای مسیحیت نگاه معنوی به امور است، اما جوامع مادی ما به شادی های جسم به حساب شادی های روح توجه می کند و تاریخ یهود ثابت می کند که آنها به همه چیز نگاهی مادیگرایانه دارند، همه چیز را می توان خرید و فروش نمود: خدا، روز قیامت، اخلاق و رفتار کالاهایی قابل فروش هستند.

به تو نگفتم که تو به یهود نگاه منفی داری و مدام به آن هجوم می بری؟

می توانی این قضیه را با لیفی مورد مناقشه قرار بدهی؛ او زنی یهودی و طناز است و هرگز به یهودیت به دید منفی نمی نگرد و همچنین می توانی به تاریخ و واقعیت حال آنها نگاه کنی.

به مانند عادتت مرا به چالش انداختی، آیا رسیدیم، من خسته شدم؟

چند دقیقه دیگر می رسیم.

تلفن جورج به صدا در آمد. لیفی بود با صدای زیبایش.

سلام جورج.

سلام.

گشت و گذار چگونه بود؟

بسیار عالی، چطور این گونه نباشد در حالی که همراه مردی شگفت انگیز چون دکتر حبیب هستم!

امیدوارم انتخاب من خوب بوده باشد.

عالی است، از شما متشکرم.

خواستم تا پیش از غروب خورشید و دخول روز شنبه از تو خبری بگیرم.

من خوب هستم، از تماس شما ممنونم و از اینکه امور را این چنین مرتب کرده ای تشکر می کنم فردا کی شما را می بینم؟

هرگاه بخواهی من مشتاق دیدار شما هستم.

من هم مشتاق شما هستم، قرار ما ساعت نه صبح باشد من کمی خسته ام و می خواهم مقدار بیشتری استراحت کنم.

جورج دست پاچه شد و یواشکی نگاهی به حبیب انداخت دید که تبسم خود را پنهان می کند.

مشکلی نیست، خداوند تو را حفظ کند، آیا می خواهی پزشکی به بالین ات بیاورم؟

متشکرم لیفی، بسیار از شما سپاسگذارم، ساعت نه صبح مرا آماده و سرحال خواهی دید.

خداحافظ

ممنونم خداحافظ.

گفتگویی داغ بود!!

منظورت چیست؟

منظوری ندارم، لیفی دختری زیبا و طناز و دلفریب است همانطور که گفتید.

منظورت چیست؟

با تو شوخی کردم، مثل اینکه لیفی خیلی از تو خوشش آمده است، همانگونه که تو نیز از او خوشت آمده است و هر دوتای شما تلاش می کند تا این شگفتی را به اندیشه و اخلاق و روحیه طرف مقابل ربط بدهد. و تبسمی نمود و گفت: و هر دوتای شما نیز از جسم و شکل و شمایل دیگری نیز اظهار شگفتی و سرور می کند و احتمال دارد این رابطه منجر به چیزی شود که تمایل ندارید و از ارزشها و اصول خودتان - که لیفی در باره آن با من سخن گفت - عدول کنید، به هرحال بفرمایید رسیدیم و این هم هتل.

از نصیحت صادقانه اما سخت شما ممنونم، بفرمایید با هم ناهار یا شام بخوریم؛ ما تا هنوز ناهار نخورده ایم.

تو خسته هستی و من هم وضع بهتری ندارم امیدوارم عذر مرا بپذیری.

از شما ممنونم خیلی از وجود شما بهره بردم، این کارت من است و تمام اطلاعات تماس با من در آن موجود است، دوست دارم رابطه میان ما ادامه یابد، هه هه، فردا تمام وقت با لیفی خواهم بود و اشکالی ندارد تو نگهبان ما باشی.

توجه تو به فرهنگ و اندیشه و ارزشها را می دانم اما من نظر تو را به این نکته جلب می کنم همانطور که به لیفی هم گفته ام که گاهی امور با هم در می آمیزد، ما بشر هستیم و ضعف خاص خود را داریم، از شما متشکرم. دوست دارم تا پیش از رفتن، شما را ببینم. این هم کارت من است همیشه به من خبر بده که در مسیر سعادت به کجا رسیدی.

به اتاق بالا رفت، احساس خستگی بر او غالب شده بود، نخست حمامی گرفت و سپس به عادت همیشگی تلویزیون را روشن کرد و به اخبار گوش داد در آن چیز جدیدی نبود، لپ تاپ خود را روشن کرد تا پست الکترونیکی خود را چک کند، دید که آدم نامه ای برای او فرستاده است و در آن نوشته است:
“بعد از سلام: نقل قول هایی را که از تورات تحریف شده برای من فرستاده بودی نگاه کردم دیدم که قابل تحمل و تایید نیستند، از ارسال آنها متشکرم بعد از برگشتن در این باره بحث خواهیم کرد، امیدوارم ارسال این چنین نامه ها ادامه یابد؛ از آنها استفاده می برم”.
و نامه ای از تام یافت که در آن نوشته بود:
“بعد از سلام: اما درباره نقل قول های تورات؛ پیش از این به تو گفته بودم که هیچکدام از ادیان سودمند نیستند، نزدیک بود نظر مرا تغییر بدهی تا اینکه این نامه تو به دستم رسید و به گمانم داری به نظر من قانع می شوی، فراموش نکن که مسیحیان هم به عهد عتیق که همان تورات است و تو از آن انتقاد کرده ایی ایمان دارند، قرار ما روز سه شنبه ساعت دو عصر است تا این موضوع را با هم مورد بحث قرار بدهیم، اگر چیزهای دیگری هم داری برای من بفرست”
جورج خواست تا تجربیات امروز را هم برای آنها بفرستد، اما نتوانست؛ خستگی خیلی بر او فشار آورده بود، پس تصمیم گرفت تا یک نامه مختصر برای آنها بفرستد. پس بعد از سلام و خوش آمد گویی نوشت:
“پاسخ شما را خواندم تلاش خواهم کرد تا شما را یک به یک از اخبار اگاه کنم، امروز نیز به مانند دیروز پر از رویداد و حوادث بود، بحث ها پیرامون پیچیدگی های ادیان و درگیری ها میان آنها و آزار و اذیت پیروان یکدیگر و اختلاف فرقه ها و مذاهب مسیحی و چیزهای دیگر بود و چون مقداری خسته هستم کوشش می کنم تا فردا برخی از نتایج را برای شما یفرستم”.
لپ تاپ را بست و روی تختخواب دراز کشید، خیلی تعجب کرد که با وجود خستگی هم خیال لیفی و لبخند قشنگ و چشمان آبی او از ذهنش پنهان نمی شد، یاد سخن حبیب افتاد که گاهی امور در هم می آمیزد، اما با وجود ترس، از خود مطمئن بود و از لیفی هم اطمینان داشت.


Tags: